سید رشتی
مرحوم حاج ميرزا حسين نورى مى گويد جناب سيد احمد موسوى رشتى (تاجر) به من گفت: در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد زيارت خانه خدا از رشت به تبريز آمدم و به اتفاق حاج جبار جلودار سدهى اصفهانى که قصد رفتن به طرابوزن را داشت، روانه شديم وقتى به منزل اول رسيديم سه نفر ديگر هم به من ملحق شدند و با هم روانه شده تا رسيديم به « ارزنه الروم » و از آنجا عازم شديم براى « طرابوزن ».
در يکى از منازل بين دو شهر حاج جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل که در پيش داريم بسيار مخوف و ترسناک است قدرى زودتر حرکت کنيد تا به قافله رسيده و همراه آنها باشيم. مقدار نيم فرسخ با سه ربع فرسخ که از منزل دور شديم برف تندى شروع به باريدن کرد. هوا هم تاريک شده و رفقا سر خودشان را پوشانده بودند و با سرعت مى رفتند، من نيز آنچه سعى کردم که خودم را به آنها برسانم ممکن نشد تا آنکه آنها رفتند و من تنها ماندم. از اسب پياده شده و در کنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم. در همين فکر بودم که ناگهان در مقابل خود باغى را مشاهده کردم و در آن باغ باغبانى را ديدم که داشت با بيل به درختها مى زد که برف آنها بريزد، باغبان نزديک من آمد و با فاصله کمى ايستاد و فرمود: تو که هستى؟ گفتم: رفقاى من رفته اند و من تنها مانده ام و راه را نمى دانم و گم شده ام، آن باغبان گفت: نافله صبح را بخوان تا راه را پيدا کنى، من مشغول خواندن نافله شدم و پس از پايان تهجدم باز آمد و گفت: نرفتى؟ گفتم: وا... راه را نمى دانم. گفت : زيارت جامعه را بخوان من با آنکه زيارت جامعه را حفظ نبودم، آنجا مشغول زيارت جامعه شدم و تمام زيارت را از حفظ و بى غلط خواندم.
مجدداً آن شخص آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ در آنجا من بى اختيار گريه ام گرفت و گفتم: بله هنوز هستم! راه را بلد نيستم که بروم آن شخص گفت: زيارت عاشورا را بخوان من برخاستم و عاشورا را که از حفظ نبودم ولى در عين حال با تمام لعن و سلام که صد مرتبه بود با دعاى علقمه از حفظ خواندم.
پس از اتمام زيارت عاشورا باز آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ گفتم: نه مى مانم تا صبح شود، آن شخص گفت: من الان تو را به قافله مى رسانم. لذا رفت و سوار الاغى شد و بيل خود را به روى دوشش گذاشت و گفت: بيا در رديف من بر الاغ سوار شو من سوار شدم و مهار اسبم را کشيدم، ديدم اسبم حرکت نمى کند، آن شخص گفت: مهار اسب را به من بده، به او دادم بيل رابه دوش چپ گذاشت و مهار اسب را به دست گرفت، اسب هم در نهايت تمکين رام شد و شروع به حرکت کرديم، همينطور که مى رفتيم، دست خود را روى زانوى من گذاشت و گفت: شما چرا نافله
نمى خوانيد؟ نافله، نافله، نافله. ( اين جمله را سه بار تکرار فرمود براى اهميت آن).
سپس گفت: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا . ( اين جمله را نيز سه بار تکرار کرد). و بعد گفت: شما چرا زيارت جامعه را نمى خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه.
و با تکرار به اين سه موضوع تاکيد آن، در طى مسافت راه را دائره وار مى رفت. يکدفعه ديدم برگشت و گفت: آنها رفقاى شما هستند. ديدم آنها لب جوى آبى پائين آمده اند و مشغول وضو براى نماز صبح هستند.
من از الاغ پياده شدم که سوار اسب خودم شوم و خود را به آنها برسانم، ديدم نمى توانم. آن آقا از الاغ پياده شد و بيل خود را در برف فرو کرد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقا برگردانيد.
در آن حال يکباره به فکر افتادم که اين شخص چه کسى است که فارسى حرف مى زد با آنکه در آن حدود فارسى زبان نيست وهمه زبانشان ترکى است و مذهبى جز مسيحى در آنجا نيست، اين مرد به من دستور نافله و زيارت عاشورا و جامع را مى داد و من چگونه عاشورا و جامعه را از حفظ خواندم با آنکه قبلاً آنها را از حفظ نداشتم و چگونه اسب من از او اطاعت مى کرد و نيز چطور مرا با اين سرعت به رفقايم رسانيد؟!
لذا به عقب سر خود نگاه کردم، احدى را نديدم و اثرى از او نبود، بالاخره متوجه شدم که آن بزرگوار قطب دائره امکان بقيه ا... صاحب الزمان عجل ا... تعالى فرجه الشريف بوده که مرا از آن حالت سرگردانى و نگرانى نجات داده است.
امدادهاى غيبى امام زمان ص 157 به نقل از نجم الثاقب ص 343 و مفاتيح الجنان ص 1011.
مقدس اردبیلی
يکى از کسانى که خدمت حضرت امام زمان ارواحنافداه شرفياب شده مقدس اردبيلى (ره) است.يکى از شاگردان خاص مقدس اردبيلى ميگويد: يکى از شبها در صحن مطهر امير مؤمنان على عليه السّلام در حالى که شب از نيمه گذشته بود، خسته از مطالعات علمى قدم ميزدم. ناگهان در آن فضاى نورانى، شيخ جليل القدرى را ديدم که به سوى حرم حضرت اميرالمؤمنين روان است. در حالى که تمام درهاى حرم مطهر قفل بود.با کنجکاوى او را تعقيب کردم. ديدم او چون به در حرم نزديک شد، قفلها باز و در حرم گشوده شد.او به هر درى که دست مى گذاشت باز مى شد،تا اينکه با کمال وقار و سنگينى کنار حرم مطهر حضرت اميرمؤمنان ايستاد وسلام کرد ومن جواب سلام او را شنيدم، سپس با همان صاحب صدا شروع به صحبت کرد.هنوز از آن گفتگو چيزى نگذشته بود، که آن مرد خارج شد.من نيز او را تعقيب کردم تا اينکه از شهر بيرون رفت و به سوى مسجد کوفه سرازير شد. من از روى کنجکاوى او را دنبال کردم تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد،سپس با کسى به گفتگو نشست.سخنانش که به اتمام رسيد از مسجد خارج وبه سوى شهر سرازيز شد.نزديک دروازه نجف که رسيد تازه سپيده صبح دميده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر بر مى داشتند وآماده نيايش صبحگاهى مى شدند.ناگهان در طول راه عطسه اى به من دست داد که نتوانستم جلوى آن را بگيرم. آن مرد متوجه من شد و برگشت، چون به چهره اش نگريستم ديدم استادم مقدس اردبيلى است.پس از سلام و اظهار ادب، به استادم عرض کردم که من از لحظه ورود به حرم امير مؤمنان تاکنون همراه شما بودم،لطفاً بفرمائيد که در حرم مطهر ودر محراب مسجد کوفه با چه کسى سخن مى گفتيد؟مقدس اردبيلى (ره) ابتدا از من قول گرفت که اين راز را تا زمانى که ايشان در قيد حيات است فاش نکنم، سپس مقدس اردبيلى فرمود:فرزندم ؛ گاهى حل مسائل براى من دشوار مى شود و از حل آن عاجز مى شوم، خدمت على بن ابيطالب شرفياب شده و جواب آن را مى گيرم امّا شب گذشته حضرت اميرمؤمنان عليه السّلام مرا به سوى حضرت صاحب الامر(عج) راهنمايى کرد و فرمود: مقدس اردبيلى فرزندم مهدى (عج) در مسجد کوفه است، نزد او برو و مسائلت را از او فراگير.من به امر آن حضرت داخلى مسجد کوفه شدم و از حضرت سؤال کردم.
آیت الله سید علی قاضی طباطبایی
از آن بزرگوار پرسيدند که آيا مى شود در دوره غيبت کبرا به محضر امام زمان (عج) تشرف يافت؟ فرمود: « کور است چشمى که در هر صبح در اولين نگاه چشمش به امام زمان (ع) نيفتد». بزرگمردى که به « کوهى پر عظمت از توحيد » مشهور گشته است. عارف کامل واصلى که اکثر عرفاى عصر حاضر، به طور مستقيم يا غير مستقيم، از شاگردان مکتب اخلاقى ـ عرفانى او محسوب مى شوند. بزرگمردى که در پرتو ولايت و عنايات ويژه امام زمان (عج) به مقام تشرف و شهود و حضور دايمى رسيده بود. خود او مى فرمود: « وقتى امام زمان روحى فداء ظهور مى نمايند، ورد ويژه اى را در گوش 313 نفر ياران ويژه خويش مى خوانند. ايشان با قدرت طى الارض شرق و غرب عالم را طى مى کنند و چشم بر هم زدنى باز ميگردند و شهادت وگواهى مى دهند که ولى ا... در روى زمين کسى جز امام زمان (عج) نيست » و آن گاه مى فرمودند: « من از آن ورد ويژه آگاهم »ايشان بيش از هر چيز بر « انس شبانه روزى با قران » و « توسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) تاکيد مى ورزيد و مى فرمود: « به هر جا که رسيده ام، در سايه تمسک به قران وتوسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) رسيده ام 1. »
1. ر.ک: هاشميان، درياى عرفان (شرح احوال آيت ا... قاضى اعلى ا... مقامه ).
علامه بحر العلوم
جناب عالم جليل القدر آخوند ملازين العابدين سلماسى داستان ملاقات علامه بحرالعلوم با حضرت صاحب الامر و الزمان (عج) در مکه مکرمه را نقل کرده است ايشان مى گويند علا مه بحرالعلوم در مجاورت مکه معظمه سکنى گزيد و با آنکه در بلد غربت بود و منقطع از اهل و خويشان، اما قوى القلب بود ودر بذل وبخشش و عطا يد طولانى داشت و زياد شدن مخارج چندان اهميتى براى وى نداشت.روزى اتفاق افتاد که من چيزى نداشتم پس چگونگى حالم را خدمت سيد عرض کردم که مخارج زياد است و چيزى در دست من نيست حضرت چيزى نفرمود، عادت سيد اين بود که صبح دور کعبه طواف مى کرد و بعد به خانه مى آمد و در اطاقى که مختص به خودش بود مى نشست و دانش آموزانش از هر مذهبى دور او جمع مى شدند پس براى هر صنف به طريق مذهبش درس مى گفت فرداى آن روز که شکايت از تنگدسى کرده بودم چون از طواف برگشت ناگاه کسى در را کوبيد پس سيد به شدت مضطرب شد با شتاب برخاست و نزديک در رفت و در را باز کرد پس شخص جليل و شريفى به هيئت اعراب داخل شد و در اطاق سيد نشست سيد در نهايت ادب دم در نشست ساعتى باهم نشستند و با يکديگر سخن گفتند آنگاه سيد بر خواست ودر خانه را باز کرد و دست آن اعرابى را بوسيد و او را بر ناقه اى که دم در نشسته بود سوار کرد و او رفت وسيد با رنگ متغير و برگشته آمد و براتى به دست من داد و گفت اين حواله اى است به مرد صرافى که در کوه صفا است نزد او برو و آنچه بر او حواله شده است از او بگير آن برات را گرفتم و نزد همان مرد بردم چون برات را گرفت نظر نمود آن را بوسيد و گفت برو وچند نفر بياور رفتم و چهار نفر آوردم پس به قدرى که آن چهار نفر قوت داشتند ريال فرانسه آورد وايشان بر داشتند ريال فرانسه پنج قران عجمى است آن افراد آن ريالها را به منزل آوردند روزى رفتم نزد آن صراف که از حال او جويا شوم و اينکه بپرسم حواله از جانب چه کسى بود اما نه صرافى را ديدم ونه دکانى از کسى که در آنجا حاضر بود از حال صراف پرسيدم گفت: ما در اينجا هرگز صرافى نديده بوديم.
***************************
سيدبحرالعلوم، کسى است که کرامات و ملاقات هاى متعددى خدمت حضرت بقيت ا... (عج) داشته است. تا جايى که مى دانيم در اين امر هيچ کسى بر او دراين فضيلت سبقت نگرفته است، مگر سيد رضى الدين على بن طاووس رحمه ا...، شيخ جعفر کاشف الغطاء با آن همه جلالت و ديانت و فقاهت مطلقى که داشت، محض تبرک، خاک نعلين سيد بحرالعلوم رحمه ا... را به تحت الحنک خود پاک مى کرد. از خصايص سيد اين بود که براى اتصال به حق و مناجات با قاضى الحاجات شب ها پياده به مسجد کوفه مى رفت و در طول شب، ملکوت عالم را با تهجد و عبادت سير مى کرد. روزى سيد بحرالعلوم به ميرزاى قمى فرمود: « شب گذشته به مسجد کوفه رفته بودم تا اداى نافله شب نمايم. وقتى از مسجد بيرون آمدم، شوقى در دل براى رفتن به مسجد سهله احساس کردم. وقتى داخل مسجد شدم، تنها شخص بزرگوارى را مشاهده کردم که مشغول به مناجات با قاضى الحاجات بود. با شنيدن نواى مناجات او، حالم متغير و دلم از جا کنده شد و زانوهايم به لرزه افتاد و اشکم جارى شد. وقتى مناجات آن حضرت تمام شد، با زبان فارسى فرمود: « مهدى بيا! پس پيش رفتم تا جايى که دست آن جناب به من دست من به او مى رسيد 1».
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابوالحسن اصفهانی
او يکى از مراجع اعلاى دينى، زعيم اعظم، فقيه مويد، زمامدار تشيع و از آيات و مراجعى بوده است که بى واسطه به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنا لفداء مشرف گشته و مورد تاييدات غيبى بوده اند. در طول تاريخ غيبت کبراى امام عصر (عج) کمتر مرجع و زعيمى به کياست و فراست و سعه صدر و بخشندگى و خدمات آن بزرگوار بوده است. يکى از کرامت هاى امام عصر (عج) به اين نايب بزرگوار و زعيم امت، توقيع شريفى است که براى آن بزرگوار توسط شيخ محمد کوفى شوشترى مى فرستند، متن مبارک آن نامه اين است « قل له: ارخص نفسک و اجعل مجلسک فى الدهليز و اقض حوائج الناس نحن ننصرک؛ به او بگو: خودت را براى مردم ارزان کن! و خودت را در دسترس همه قرار بده! و محل نشست خود را دهليز خانه ات انتخاب کن تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند! حاجت هاى مردم را برآور! ما يارى ات مى کنيم» آن بزرگوار، به مقام نيابت امام زمان (عج) در به عهده گرفتن ولايت و زعامت امت بوده است؛ تا جايى که يکى از تشرف يافتگان به محضر امام زمان (عج) مى گويد: « ... پس از تشرف به محضر امام زمان دوباره بازگشتم تا آن حضرت را ببينم و سوالاتى را بپرسم، اما آيت ا... سيد ابوالحسن اصفهانى را به جاى آن حضرت ديدم. سوالات خويش را پرسيدم و جواب گرفتم. ... در همان روز به خدمت آن بزرگوار مشرف شدم و سوالات خويش را مطرح کردم. آن بزرگوار عين همان جواب ها را به من داد و آن گاه لبخندى زد و از من پيمان گرفت که تا زنده است، ماجرا را با کسى بازگو نکنم 1. » 1. قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عج)، ج1، ص 116.
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابن طاووس
از ميان علماى عصر غيبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پايه سيدبن طاووس قدس سره مى رسد که واسطه او با امام عصر خويش بسيار خصوصى و داراى اسرار بسيارى بوده است(1) ؛ شخصيتى که آنقدر به امام عصرعليه السلام خويش قرب روحى و معنوى پيدا کرد که امام زمان عليه السلام او را فرزند خويش ناميد.(2) وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤياهاى صادقه و تشرفات بسيارى بوده که هر يک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که به وضوح مى توان عنايات امام عصر ارواحنافداه را به اين شخصيت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضيه زير است که خود صداى دلرباى امام عصر خويش را شنيده است که آن عزيز دست به دعا بلند کرده و براى شيعيان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در اين باره مى گويد:
در يک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه اين مناجات را شنيدم که مى فرمود: خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق کرده اى ؛ آنها گناهان بسيارى با اتکا بر محبت ما و ولايت ما کرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کرده اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)
آن عارف کامل در فرازى از کتاب ارجمند مهج الدعوات، پيرامون لطفى ديگر از امام عصر خويش مى فرمايد:
در شب چهارشنبه، سيزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين امام معصوم، حضرت قائم عليه السلام را شنيدم که براى دوستانش دعا مى کرد و عرضه مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چيرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)
...................................................
پى نوشتها :
1) محدث نورى در مستدرک الوسائل در اين باره يم گويد:«از برخى فرازهاى کتاب ابن طاووس خصوصاً کشف المحجه ايشان ظاهر مى شود که باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله عليه باز بوده»؛ مستدرک، ج 3، ص 499.
2) تشرف «اسماعيل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.
دل نوشته - امام زمان
یعقوب پیغمبر می دونست که یوسفش کجاست، می دونست سالمه، می دونست که توی کاخه، می دونست و گریه می کرد. ما که نمیدونیم یوسف فاطمه کجاست، چقدر باید گریه کنیم؟ با این اوصاف ما که باید بیشتر از یعقوب گریه کنیم!
کی آدرس مهدی عج را بلده؟ کجاست پسر فاطمه؟ ءاَبِرَضوی؟ ءاَم ذی طُوی؟ کجایی آقای من؟ عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلقَ و لا تُری؟ حجت بن الحسن، سخته برای من که همه را ببینم و تو را نبینم.
گریه هاتون را برای مهدی بکنید؛ اشکهاتون را برای پسر فاطمه بریزید؛ مهدی غریبه، مظلومه؛ برای یوسف زهرا ناله کنید، اشکهاتون را بیمه ی مهدی کنید؛
قرآن داره با مثال یوسف و یعقوب یاد ما میده. یکی از وظایف ما اینه که گریه هامون بیمه پسر فاطمه...
منتظران حقیقی امام زمان در نبرد حق و باطل مشخص میشوند
خبرگزاری رسا ـ نماینده ولی فقیه در گلستان با بیان این که ظهور حضرت ولی عصر(ع) مهم ترین امتیاز تشبع نسبت به دیگر ادیان الهی است، گفت: نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و کسانی که در گروه حق باشند، پیروان راستین ولی عصر(عج) خواهند بود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در گرگان، آیت الله سید کاظم نور مفیدی، نماینده ولی فقیه در گلستان امروز در خطبه های عبادی و سیاسی نماز جمعه مرکز استان با اشاره به 26 تیر ماه روز سربازان گمنام امام زمان(عج) گفت: نیروهای وزارت اطلاعات از همه جهات، حافظ این نظام، انقلاب و کشور هستند.
نماینده ولی فقیه در استان گلستان افزود: این سربازان گمنام در وزارت اطلاعات همه هوش و حواسشان به این نظام و انقلاب است و به خوبی مراقبت و دیدبانی میکنند که دشمنان به نظام و انقلاب ضربه نزنند.
به گفته وی، همه حواس این نیروها، به خطراتی است که کشور را تهدید میکند تا به موقع جلوی خطر را بگیرند که اقدامات این نیروها را در زمان منافقین، تجزیهطلبان، جنگ تحمیلی و به خوبی در سالهای اخیر مشاهده کردهایم.
امام جمعه گرگان تصریح کرد: به دام انداختن شرور بسیار خطرناک به نام ریگی برگ زرینی در پرونده و اقدامات این نیروها بود که این دستگیری برای عوامل اطلاعاتی کشورهای پیشرفته باورنکردنی بود و از سوی دیگر نیز ورود یک عامل نفوذی ایران در دستگاههای غربی به خصوص دیدار با وزیر امور خارجه آمریکا نیز از دیگر اقدامات مهم و اساسی سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات است.
درد دل با امام زمان علیه السلام
لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد
آخِرُالزَّمان چیست؟
آخِرُالزَّمان، اصطلاحي كه در فرهنگ اديان بزرگ دنيا ديده مي شود و در اديان ابراهيمي اهميت و برجستگي ويژه اي دارد. باورهای مربوط به آخرالزمان، بخشي از مجموعه عقیده هایی است كه به پايان اين جهان و پيدايش جهان ديگر مربوط مي شود و اديان بزرگ درباره آن پيشگويي هايي كرده اند.
و امّا آخرالزمان در آيين اسلام؛
در قرآن مجيد گفتار صريحي درباره آخرالزمان نيست و اين اصطلاحي است كه در احاديث و مؤلفه های مسلمانان به چشم مي خورد.
اين اصطلاح، در كتاب هاي حديث و تفسير در دو معني به كار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان كه بنا بر عقيده مسلمانان، دوران نبوت پيامبراسلام است و از آغاز نبوت پيامبر تا وقوع قيامت را شامل مي شود. دوم، فقط آخرين بخش از دوران ياد شده كه در آن مهدي موعود ظهور مي كند و تحولات عظيمي در عالم واقع مي شود. انصاف حضرت محمد (ص) به پيامبر آخرالزمان در ميان مسلمانان، با اين دو مطلب ارتباط دارد: نخست اينكه پيامبر اسلام، خاتم پيامبران است و شريعت وي به دليل كامل بودن، تا پايان اين عالم اعتبار دارد و او پيامبر آخرين قسمت از زمان است كه به قيامت مي پيوندد؛ ديگر اينكه در نخستين سده هاي اسلام، حداقل تصور عده اي از مسلمان چنين بود كه قيام قيامت نزديك است و ظهور پيامبر اسلام در عصري واقع شده كه به قيامت متصل است.
در فرهنگ عامه مسلمانان خاصه شيعه، اصطلاح آخرالزمان حكايت از عصري مي كند كه مهدي موعود در آن ظهور مي كند و تحولات ويژ ه اي در جهان رخ مي دهد. در روايت های مسلمانان، براي اين عصر مشخصه های ويژه اي (به نام نشانه های آخرالزمان) نقل شده است.
از مجموع روایت هایی كه در كتاب هاي حديث، تفسير و تاريخ درباره عصر ظهور مهدي موعود نقل شده است، دو مطلب درباره ویژگی های آخرالزمان ـ به معني عصر مهدي موعود ـ به صورت تواتر معنوي به دست مي آيد. اول اينكه در اين عصر، پيش از ظهور مهدي موعود، فساد اخلاقي و بيداد و ستم همه جوامع بشري را فرامي گيرد و به صورت عام ترين پديده در روابط انسان ها درمي آيد. ديگر اينكه پس از ظهور مهدي، تحول عظيمي در جوامع رخ می دهد، فساد و ستم از ميان مي رود و توحيد و عدل و رشد كامل عقلي و عملي در سراسر زندگي انسان ها جریان مي يابد. معروف ترین حديث كه با عبارت های گوناگون نقل شده است، نشانه اصلي دوران حكومت مهدي در آخرالزمان را، بال گستردن داد بر سراسر جهان ياد مي كند: خداوند جهان را كه از بيداد و تباهي آکنده شده است، به وسيله او از قسط و عدل پر مي سازد (ابن ماجه، ج 2 ، ص 1336؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 266). برخي، مجموعه مشخصه ها و نشانه های آخرالزمان را كه مربوط به عصر مهدي موعود مي شود و در حدیث ها پيشگويي شده است، چنين تفسير كرده اند: پيروزي نهايي صلاح و عدالت و آزادي، حكومت جهاني واحد، آبادانی تمام زمين، بلوغ بشريت به خردمندي كامل و آزادي از جبرهاي طبيعي و اجتماعي، برقراري مساوات كامل ميان انسان ها در امر ثروت، از میان رفتن كامل مفاسد اخلاقي، منتفي شدن جنگ و در نهایت ، سازگاري انسان و طبيعت (مطهري، 60).
در نظر عده اي از مفسران متأخر مسلمان، افزون بر روايات هایی كه از آن سخن گفته شد، در قرآن آیه هایی هست كه به آينده جوامع انساني نظر دارد و دربارة حكومت توحيد و عدل در آينده زندگي انسان مطالبي بيان مي كند. اينان معتقدند كه آیه های مربوط به جانشینی انسان در زمين، فرمانروا شدن نيكوكاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزي حق بر باطل با وجود جولان همیشگی باطل، آیه هایی هستند كه سرنوشت آينده بشريت را پيش گويي مي كنند و مستقيماً به مسئله آخرالزمان مربوط مي شوند. محمدرشيد رضا (9/80)، محمدحسين طباطبايي (14/330) و سيد قطب (5/3001،3002) به ترتيب در ذيل آيات 128 از سوره 7 (اعراف)، 105 از سورة 21 (انبياء) و 171 و 172 از سوره 37 (صافات) قرآن، اين عقيده را توضيح داده اند.
اينان، آیه ها و روایت های مربوط به تحولات آخرالزمان را بیان کننده نوعي فلسفه تاريخ مي دانند. اين مفسران كه از روحيه خاص عصر ما، يعني جست وجوي نوعي فلسفه براي تاريخ انسان متأثرند، در صدد كشف فلسفه تاريخ از ديدگاه اسلام برآمده اند و آن را در اين آیه ها و امثال آن يافته اند. در نظر اينان، تحولات آخرالزمان كه در روايت بيان شده است، چيزي جز آينده طبيعي جامعه انساني نيست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفايي تكامل اجتماعي و طبيعي نوع انسان. چنين آينده اي امري است محتوم و مسلمانان بايد انتظار آن را بكشند.
بر گرفته از دایره المعارف اسلام