اللهم عجل لولیک الفرج
فاجعه میانمار ریشه در اسلام ستیزی غرب دارد و هرچه مسلمانان در دنیا و علی الخصوص کشورهای مسلمان منطقه بر سر خواسته ها و آرزوهای خود بیشتر ایستادگی می کنند ، هجمه ها و حمله ها به آنان در سراسر جهان بیشتر می شود . ترس از تفکر رو به گسترش اسلام خواهی و ظلم ستیزی است که استکبار را چنان به دست و پا زدن انداخته که از خون اطفال و زنان و مردان بی گناه و بی دفاع نمی گذرد و برای ایجاد رعب و وحشت در دل مسلمین به چنین جنایتهایی دست می زند ، وگرنه چه دلیل دیگری برای کشتار هزاران انسان فقیر و بیچاره که قدرت دفاع از خود را نیز ندارند ، وجود دارد . شایع شده که تصاویر منتشر شده از میانمار به نوعی از طرف خود مقامات دولتی و ارتش آن کشور است تا دیگر مسلمانان آن منطقه را وادار به ترک کشورشان کند و در حقیقت بخشی از جنگ روانی علیه مسلمانان است . الله اعلم . فجایعی از این دست رخ داده و متاسفانه باز هم تکرار خواهد شد تا زمانیکه حکام خود کامه برخی (بخوانید اکثر) کشورهای مسلمان در افکار و آرزوهای واهی خود غوطه ورند ، تا زمانیکه نهایت تلاش و تدبیر خود را آن موقع به کار می برند که بخواهند مقاومت لبنان را خلع سلاح کنند و یا با تروریستها بر ضد ایران و سوریه همکاری کنند و سرمست باده ای باشند که در کنار نتانیاهو و یا جرج بوش سر کشند .
اللهم عجل لولیک الفرج
نقبی به تاریخ می زنیم و جملاتی از بیانات امام خامنه ای را مرور می کنیم . بیاناتی که متعلق به دیروز و امروز نیست بلکه به تاریخ ۱۳۷۰/۱۲/۱۴ ایراد فرموده اند و قطعاً هشداری برای امروز بوده است . امیدوارم که درس بگیریم و اتحاد و همدلی خود را بیش از پیش افزایش دهیم تا مجبور نباشیم ۲۰ سال دیگر ، سخنان امروز ایشان را مرور کنیم و از سر ناراحتی و غضب – همچون امروز – لب به دندان بگزیم .
” امروز جریان ظلم در دنیا ، حقیقتاً یک جریان بىسابقه است . امروز این قدرتهاى بزرگ با وسایل تبلیغاتى همهگیر و با امکاناتى که حق را به صورت باطل و باطل را به صورت حق جلوه مىدهد ، در دنیا مسلطند ؛ قدرتهایى که براى ارزشهاى انسانى و الهى ذرهیى ارزش قائل نیستند و به آن اعتنایى ندارند ؛ چه کسى مىخواهد در مقابل اینها بایستد و مطلب حق را بیان کند؟ ببینید امروز در دنیا چه مىکنند و چهقدر ملتها – بخصوص ملتهاى مسلمان – مظلوم واقع مىشوند ؛ آن وقت آقایان مىنشینند و دم از طرفدارى از حقوق بشر مىزنند و شرم هم نمىکنند . این وضع مردم مظلوم فلسطین است با آن فشارهایى که حکومت غاصب صهیونیستى بر آنها وارد مىکند ؛ که در خانهى خودشان هم نمىتوانند براحتى زندگى کنند و آزادانه رفت و آمد نمایند . این وضع مردم لبنان است ؛ این وضع مسلمانان کشمیر است ؛ این وضع مسلمانان مستضعف بیچارهى میانمارى است که دهها هزار نفر از آنها امروز با بدترین وضع در بنگلادش زندگى مىکنند . نمایندگان ما به آنجا رفتند و آمدند و خبرهایى به ما دادند که واقعاً خواب از چشم انسان مىپرد ! (۱) چهقدر امروز دنیا نسبت به حقوق بشر – به معناى واقعى – بىاعتناست ! مگر در دنیا صدایى از کسى بلند شد ؟! یک مشت چکمهپوش دهها هزار مسلمان میانمارى را با فجیعترین وضع از خانهى خودشان بیرون کردند ؛ بچهها و زنان و مردانشان را کشتند ؛ اموالشان را غارت کردند ؛ هر کس توانسته جان خودش را بردارد ، فرار کرده ؛ در دنیا هم کسى به کسى نیست ؛ نه سازمان ملل حرفى مىزند ، نه کمیتهى حقوق بشر فریادى مىکشد ، نه صلیب سرخ جهانى احساس مسؤولیتى مىکند ، نه این کنفرانسها و مؤسسههاى دروغى دفاع از حقوق بشر و دفاع از صلح و غیره حرفى مىزنند ؛ کأنه اینها انسان نیستند ! این ، دشمنى دنیا را با اسلام و مفاهیم و ارزشهاى اسلامى نشان مىدهد ؛ این نشان مىدهد که چهقدر نسبت به انسان بىاهتمام و بىاعتنایند و آنچه که دربارهى حقوق بشر و اینگونه تعبیرات مىگویند ، حربهیى سیاسى است ؛ براى اینکه کسى را در جایى بکوبند ؛ کسى را بزرگ کنند ؛ دولتى را تضعیف کنند و مردمى را از صحنه خارج نمایند .
مسائل مسلمانان میانمارى را اصلاً بکلى کأنلمیکن فرض مىکنند ؛ چرا ؟! مگر جرم اینها چیست ؟! جرم اینها این است که مسلمانند . آنها با اسلام دشمنند و از اسلام مىترسند . امروز کار به جایى رسیده است که مبارزهى با اسلام ، زیر پوشش انجام نمىگیرد ! در الجزایر تصریح مىکنند که ما با گرایشهاى اسلامى مبارزه مىکنیم ! الجزایر یک کشور اسلامى است ؛ وقتى در آنجا اینطور بگویند ، شما از دولتهاى غیراسلامى و ضداسلامى، دیگر چه انتظارى دارید ؟! “
بخشی از بیانات در دیدار جمعى از روحانیون – ۱۳۷۰/۱۲/۱۴
(۱) در آذرماه سال ۱۳۷۰ در اجراى اساسنامهى « شوراى نظامى اعادهى نظم و قانون » که تصریح بر تبدیل میانمار به یک کشور کاملاً بودایى داشت ، فشارهاى نظامیان دولت میانمار بر مردم مسلمان این کشور – که افزون بر دو میلیون نفراز جمعیت این کشور را شامل مىشدند – آغاز و منجر به مهاجرت بیش از یکصد هزار نفر از آنان به کشور بنگلادش شد . مهاجران مسلمان در اردوگاههایى در جنوب شرقى کشور بنگلادش و در شرایطى بسیار نامساعد استقرار یافتند .
ما که شیعه امام عصر روحی فداه هستیم در روز [یا هفته] چند دقیقه به یاد آقا هستیم.
امام در زندگی ما چه جایگاهی دارد.
نظر بدهید
امام زمان(عج) در قرآن(2)
امام زمان(عج) در قرآن(1)
آشنایی اجمالی با امام زمان(عج) (2)
آشنایی اجمالی با امام زمان(عج)
يكي از جهات غربت امام(ع)، از ناحية شيعيان و دوستان را ميتوان عدم شناخت راستين شيعيان از حقيقت باطني و ولايت الهي ايشان دانست. متأسفانه بايد اعتراف نمود شناخت شيعيان از آن حضرت، غالباً در حدّ يك شناخت تاريخي و شناسنامهاي و آن هم به صورت ناقصِ آن.
دلايل غيبت امام زمان(ع) دو وجه دارد: وجه اول غيبت، غيبت جسماني و يا عنواني حضرت، و وجه دوم غيبت، غربت امام زمان (ع) است.
يك معناي غيبت اين است كه حضرت حق، سيزده معصوم را در اختيار عوام و خواص قرار داد، امّا معصوم چهاردهم را از چشم عموم پنهان نمود و امكان ديدار را تنها در اختيار كساني قرار داد كه توفيق رفع حجاب از ديدگان باطن خود را به دست آورند. لذا معناي نخست غيبت، حجابي است كه روي چشمهايي كشيده ميشود كه لياقت ديدن خوبيها را ندارند:
گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابي ورنه رخم عيان است
گفتم فراق تا كي؟ گفتا كه تا تو هستي
گفتم كه نفس همين است، گفتا جواب همان است
اما غيبت متأسفانه وجه ديگري هم دارد و آن غربت امام عصر(ع) است. غربت در لغت به معناي دوري و بُعد مسافت و در عرف، به معناي ناخشنودي، و نارضايتي و عدم قرابت است.
* اقسام غربت
گاهي اوقات، غربت در مكان رخ ميدهد؛ يعني مكان، مورد پسندِ امام(ع) نيست و آقا بقيّةالله(ع) در آن مكان، غريب هستند. همچنانكه خودِ آن حضرت، در فرازي از توقيع مباركشان به شيخ مفيد(ره) به غربت مكاني خود چنين اشاره فرمودهاند:
اگرچه هم اكنون در مكاني دور از جايگاه ستمگران سكنا گزيدهام؛ كه خداوند صلاح ما و شيعيان مؤمن ما را تا وقتي كه حكومت دنيا به دست تبهكاران است، در دوري گزيدن به ما نمايانده است.1
گاهي از اوقات نيز غربت در زمان است. يعني زمان و زمانه در خور شأن آقا بقيّةالله(ع) نيست، همچنانكه در روايتي ميفرمايند:
زمانه از گذشته سختتر و دشوارتر شده است.2
حضرت معصومه سلام الله علیها در خاندانى كه سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از آن كه پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا علیه السلام عهدهدار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متكفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یك از فرزندان امام كاظم علیه السلام به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند. ابن صباغ مالكى در این باره گوید: "هر یك از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به كاظم فضیلتى مشهور دارد."(1) نیز اربلى در این زمینه مىنویسد: "براى هر یك از فرزندان ابى الحسن موسى علیه السلام فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد."(2) آنچه مسلم است این كه در میان فرزندان امام كاظم علیه السلام بعد از حضرت رضا علیه السلام، حضرت معصومه سلام الله علیها از نظر علمى و اخلاقى، والا مقامترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى كه ائمه اطهار علیهم السلام از وى نمودهاند، هویداست. و با توجه به این حقیقت كه ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفكاكى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حكمت وجود دارد، مىتوان به رتبه و مقام علمى غیرقابل توصیف حضرت معصومه سلام الله علیها پى برد و به این نكته واقف گشت كه ایشان نیز چون حضرت زینب سلام الله علیها عالمه غیر معلمه بود.(3) آنچه سخن فوق را تایید مىكند، روایت صالح بن عرندس حلى، عالم بزرگوار شیعى قرن نهم در كتاب "كشف اللئالى"(4) است. وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام كاظم علیه السلام در مسافرت بود، سوالات خود را به حضرت معصومه كه در آن هنگام كودكى خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا كردند، لیكن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند، مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این كه حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه كردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترك گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر علیه السلام مواجه شده، ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه كرد، سه بار فرمود: "فداها ابوها" (5)؛ پدرش فدایش. فاطمه معصومه سلام الله علیها از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشان آل محمد صلی الله علیه و آله است. ایشان از پدر گرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل كرده كه قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6) متاسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نكرد: 1 ـ ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در كتاب "اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب"(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را آورده است: "... آیا فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله را در روز غدیر به فراموشى سپردهاید كه فرمود: هر كه من مولاى اویم، پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را؛ تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى علیه السلام هستى؟!" (8) در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بكر بن احمد قصرى، فاطمه دختر امام رضا علیه السلام، فاطمه (معصومه) و زینب و امكلثوم دختران امام كاظم علیه السلام، فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام، فاطمه و سكینه دختران امام حسین علیه السلام، ام كلثوم دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت فاطمه سلام الله علیها و كسانى كه پیش از بكربن احمد در این سلسله هستند. 2 ـ در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارك رسول الله صلی الله علیه و آله آمده است: "من كنت مولاه فعلى مولاه"(9) ؛ هر كه من مولا و رهبر او هستم، على رهبر و مولاى اوست. در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا علیه السلام، زینب و امكلثوم و فاطمه دختران گرامى امام كاظم علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام صادق علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام باقر علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام سجاد علیه السلام، فاطمه و سكینه دختران گرامى امام حسین علیه السلام، امكلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت فاطمه سلام الله علیها. 3 ـ روایت دیگر را ابى محمدبن احمد بن على قمى در كتاب "المسلسلات"(10) خویش این گونه ذكر مىنماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى از ابوعبدالله احمدبن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بكر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى علیه السلام از فاطمه (معصومه) و زینب و امكلثوم دختران موسى بن جعفر علیهالسلام از فاطمه و سكینه دختران حسین بن على علیه السلام از ام كلثوم دختر على علیه السلام از فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله كه فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه مىفرمود: وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده كردم. درى داشت كه بر آن پردهاى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا كرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم بر آن در نوشته شده است: "لااله الاالله، محمد رسول الله، على ولى الله" و بر آن پرده: "خوشا، خوشا به مثل شیعه على" آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت كه به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. بر آن در، پردهاى بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم بر آن در نوشته شده است: "محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است." و بر آن پرده: "بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى." آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نكرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت كه با تزیین به مروارید رخشان شده بود. بر آن در پردهاى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم، دیدم بر آن پرده نوشته شده است: "پیروان على، رستگارانند." به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن كیست؟ گفت: محمد! از آنِ پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مىشوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مىشوند مگر پیروان على كه به نامهاى پدرانشان خوانده مىشوند. به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟ گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند، حلال زادهاند.(11) 4 ـ در روایت سوم از كتاب "امالى" از احمد بن حسین از حسن بن على سكرى از محمد بن زكریاى جوهرى از عباس بن بكار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر علیه السلام از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از اسماء دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است: "وقتى حسین علیه السلام از مادرش متولد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور. من عرض كردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاكیزه نكردهایم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمه! تو مىخواهى او را پاكیزه كنى؟! خداوند تبارك و تعالى او را پاكیزه و از آلودگىها منزه كرده است." (12) 5 ـ حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در كتاب خویش بدین طریق نقل كرده است: از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمدبن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمدبن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا علیه السلام از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر علیه السلام از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از زینب دختر امیرمومنان علیه السلام از فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله. در این روایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله مىفرماید: "آگاه باشید، هر كس با دوستى آل محمد بمیرد، شهید مرده است!" روایت مزبور به حدیث "فاطمیات" مشهور است. چون جز دو تن از كسانى كه در سلسله آن وجود دارند، بقیه "فاطمه" نام دارند.(13) 1 ـ الفصول المهمه، ص 240. 2 ـ كشف الغمه، ج 3، ص 30. 3 ـ توجه به این مطلب كه اخلاص در اعمال در طى یك دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمههاى حكمت از قلب بر زبان مى شود، اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مىنماید. چون حضرت معصومه سلام الله علیها نه تنها چهل روز كه در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مىكرد. 4 ـ كشف اللئالى تاكنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در كتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخهاى از این كتاب را در كتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور، كریمه اهل بیت، متن و پاورقى ص 62.) 5 ـ كریمه اهلبیت، ص 64 و 63. (با تصرف) 6 - فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 58 و 57 و اعلام النساء، ص 577. 7 ـ در كتاب اسنى المطالب پارهاى از روایاتى كه در شان و منزلت امیرمومنان علیه السلام وارده گشته، گردآورى شده است. در این كتاب تنها احادیثى ذكر شده كه در مصادر و كتب معروف و با سندهاى قوى و محكم بیان گردیده است. (امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 32). 8 ـ ص 51 ـ 49. این كتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است. نیز بنگرید به الغدیر، ج 1، ص 197. 9 ـ احقاق الحق، ج 6، ص 282، به نقل از مسند فاطمه معصومه، ص 61. 10 ـ ص 108. این كتاب در ضمن مجموعهاى از آثار مولف در یك مجلد به سال 1369 ه" . در تهران به چاپ رسیده است. 11 ـ بحارالانوار، ج 65، ص 77 و 76، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 60 و 59. 12 ـ فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 61. 13 ـ رازى، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17 و 16.
مقام علمى حضرت معصومه سلام الله علیها
روایات حضرت معصومه سلام الله علیها
پىنوشتها:
در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.
امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
زندگي نامه امام حسين عليه السّلام
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.
نگاه کریمانه
نماز مقبول
سید رشتی
مرحوم حاج ميرزا حسين نورى مى گويد جناب سيد احمد موسوى رشتى (تاجر) به من گفت: در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد زيارت خانه خدا از رشت به تبريز آمدم و به اتفاق حاج جبار جلودار سدهى اصفهانى که قصد رفتن به طرابوزن را داشت، روانه شديم وقتى به منزل اول رسيديم سه نفر ديگر هم به من ملحق شدند و با هم روانه شده تا رسيديم به « ارزنه الروم » و از آنجا عازم شديم براى « طرابوزن ».
در يکى از منازل بين دو شهر حاج جبار جلودار نزد ما آمد و گفت: اين منزل که در پيش داريم بسيار مخوف و ترسناک است قدرى زودتر حرکت کنيد تا به قافله رسيده و همراه آنها باشيم. مقدار نيم فرسخ با سه ربع فرسخ که از منزل دور شديم برف تندى شروع به باريدن کرد. هوا هم تاريک شده و رفقا سر خودشان را پوشانده بودند و با سرعت مى رفتند، من نيز آنچه سعى کردم که خودم را به آنها برسانم ممکن نشد تا آنکه آنها رفتند و من تنها ماندم. از اسب پياده شده و در کنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم. در همين فکر بودم که ناگهان در مقابل خود باغى را مشاهده کردم و در آن باغ باغبانى را ديدم که داشت با بيل به درختها مى زد که برف آنها بريزد، باغبان نزديک من آمد و با فاصله کمى ايستاد و فرمود: تو که هستى؟ گفتم: رفقاى من رفته اند و من تنها مانده ام و راه را نمى دانم و گم شده ام، آن باغبان گفت: نافله صبح را بخوان تا راه را پيدا کنى، من مشغول خواندن نافله شدم و پس از پايان تهجدم باز آمد و گفت: نرفتى؟ گفتم: وا... راه را نمى دانم. گفت : زيارت جامعه را بخوان من با آنکه زيارت جامعه را حفظ نبودم، آنجا مشغول زيارت جامعه شدم و تمام زيارت را از حفظ و بى غلط خواندم.
مجدداً آن شخص آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ در آنجا من بى اختيار گريه ام گرفت و گفتم: بله هنوز هستم! راه را بلد نيستم که بروم آن شخص گفت: زيارت عاشورا را بخوان من برخاستم و عاشورا را که از حفظ نبودم ولى در عين حال با تمام لعن و سلام که صد مرتبه بود با دعاى علقمه از حفظ خواندم.
پس از اتمام زيارت عاشورا باز آمد و گفت: هنوز نرفتى؟ گفتم: نه مى مانم تا صبح شود، آن شخص گفت: من الان تو را به قافله مى رسانم. لذا رفت و سوار الاغى شد و بيل خود را به روى دوشش گذاشت و گفت: بيا در رديف من بر الاغ سوار شو من سوار شدم و مهار اسبم را کشيدم، ديدم اسبم حرکت نمى کند، آن شخص گفت: مهار اسب را به من بده، به او دادم بيل رابه دوش چپ گذاشت و مهار اسب را به دست گرفت، اسب هم در نهايت تمکين رام شد و شروع به حرکت کرديم، همينطور که مى رفتيم، دست خود را روى زانوى من گذاشت و گفت: شما چرا نافله
نمى خوانيد؟ نافله، نافله، نافله. ( اين جمله را سه بار تکرار فرمود براى اهميت آن).
سپس گفت: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا . ( اين جمله را نيز سه بار تکرار کرد). و بعد گفت: شما چرا زيارت جامعه را نمى خوانيد؟ جامعه، جامعه، جامعه.
و با تکرار به اين سه موضوع تاکيد آن، در طى مسافت راه را دائره وار مى رفت. يکدفعه ديدم برگشت و گفت: آنها رفقاى شما هستند. ديدم آنها لب جوى آبى پائين آمده اند و مشغول وضو براى نماز صبح هستند.
من از الاغ پياده شدم که سوار اسب خودم شوم و خود را به آنها برسانم، ديدم نمى توانم. آن آقا از الاغ پياده شد و بيل خود را در برف فرو کرد و مرا بر اسب سوار نمود و سر اسب را به طرف رفقا برگردانيد.
در آن حال يکباره به فکر افتادم که اين شخص چه کسى است که فارسى حرف مى زد با آنکه در آن حدود فارسى زبان نيست وهمه زبانشان ترکى است و مذهبى جز مسيحى در آنجا نيست، اين مرد به من دستور نافله و زيارت عاشورا و جامع را مى داد و من چگونه عاشورا و جامعه را از حفظ خواندم با آنکه قبلاً آنها را از حفظ نداشتم و چگونه اسب من از او اطاعت مى کرد و نيز چطور مرا با اين سرعت به رفقايم رسانيد؟!
لذا به عقب سر خود نگاه کردم، احدى را نديدم و اثرى از او نبود، بالاخره متوجه شدم که آن بزرگوار قطب دائره امکان بقيه ا... صاحب الزمان عجل ا... تعالى فرجه الشريف بوده که مرا از آن حالت سرگردانى و نگرانى نجات داده است.
امدادهاى غيبى امام زمان ص 157 به نقل از نجم الثاقب ص 343 و مفاتيح الجنان ص 1011.
مقدس اردبیلی
يکى از کسانى که خدمت حضرت امام زمان ارواحنافداه شرفياب شده مقدس اردبيلى (ره) است.يکى از شاگردان خاص مقدس اردبيلى ميگويد: يکى از شبها در صحن مطهر امير مؤمنان على عليه السّلام در حالى که شب از نيمه گذشته بود، خسته از مطالعات علمى قدم ميزدم. ناگهان در آن فضاى نورانى، شيخ جليل القدرى را ديدم که به سوى حرم حضرت اميرالمؤمنين روان است. در حالى که تمام درهاى حرم مطهر قفل بود.با کنجکاوى او را تعقيب کردم. ديدم او چون به در حرم نزديک شد، قفلها باز و در حرم گشوده شد.او به هر درى که دست مى گذاشت باز مى شد،تا اينکه با کمال وقار و سنگينى کنار حرم مطهر حضرت اميرمؤمنان ايستاد وسلام کرد ومن جواب سلام او را شنيدم، سپس با همان صاحب صدا شروع به صحبت کرد.هنوز از آن گفتگو چيزى نگذشته بود، که آن مرد خارج شد.من نيز او را تعقيب کردم تا اينکه از شهر بيرون رفت و به سوى مسجد کوفه سرازير شد. من از روى کنجکاوى او را دنبال کردم تا به مسجد رسيد و داخل محراب شد،سپس با کسى به گفتگو نشست.سخنانش که به اتمام رسيد از مسجد خارج وبه سوى شهر سرازيز شد.نزديک دروازه نجف که رسيد تازه سپيده صبح دميده بود و خفتگان آرام آرام سر از بستر بر مى داشتند وآماده نيايش صبحگاهى مى شدند.ناگهان در طول راه عطسه اى به من دست داد که نتوانستم جلوى آن را بگيرم. آن مرد متوجه من شد و برگشت، چون به چهره اش نگريستم ديدم استادم مقدس اردبيلى است.پس از سلام و اظهار ادب، به استادم عرض کردم که من از لحظه ورود به حرم امير مؤمنان تاکنون همراه شما بودم،لطفاً بفرمائيد که در حرم مطهر ودر محراب مسجد کوفه با چه کسى سخن مى گفتيد؟مقدس اردبيلى (ره) ابتدا از من قول گرفت که اين راز را تا زمانى که ايشان در قيد حيات است فاش نکنم، سپس مقدس اردبيلى فرمود:فرزندم ؛ گاهى حل مسائل براى من دشوار مى شود و از حل آن عاجز مى شوم، خدمت على بن ابيطالب شرفياب شده و جواب آن را مى گيرم امّا شب گذشته حضرت اميرمؤمنان عليه السّلام مرا به سوى حضرت صاحب الامر(عج) راهنمايى کرد و فرمود: مقدس اردبيلى فرزندم مهدى (عج) در مسجد کوفه است، نزد او برو و مسائلت را از او فراگير.من به امر آن حضرت داخلى مسجد کوفه شدم و از حضرت سؤال کردم.
آیت الله سید علی قاضی طباطبایی
از آن بزرگوار پرسيدند که آيا مى شود در دوره غيبت کبرا به محضر امام زمان (عج) تشرف يافت؟ فرمود: « کور است چشمى که در هر صبح در اولين نگاه چشمش به امام زمان (ع) نيفتد». بزرگمردى که به « کوهى پر عظمت از توحيد » مشهور گشته است. عارف کامل واصلى که اکثر عرفاى عصر حاضر، به طور مستقيم يا غير مستقيم، از شاگردان مکتب اخلاقى ـ عرفانى او محسوب مى شوند. بزرگمردى که در پرتو ولايت و عنايات ويژه امام زمان (عج) به مقام تشرف و شهود و حضور دايمى رسيده بود. خود او مى فرمود: « وقتى امام زمان روحى فداء ظهور مى نمايند، ورد ويژه اى را در گوش 313 نفر ياران ويژه خويش مى خوانند. ايشان با قدرت طى الارض شرق و غرب عالم را طى مى کنند و چشم بر هم زدنى باز ميگردند و شهادت وگواهى مى دهند که ولى ا... در روى زمين کسى جز امام زمان (عج) نيست » و آن گاه مى فرمودند: « من از آن ورد ويژه آگاهم »ايشان بيش از هر چيز بر « انس شبانه روزى با قران » و « توسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) تاکيد مى ورزيد و مى فرمود: « به هر جا که رسيده ام، در سايه تمسک به قران وتوسل به حضرت اباعبدا... الحسين (ع) رسيده ام 1. »
1. ر.ک: هاشميان، درياى عرفان (شرح احوال آيت ا... قاضى اعلى ا... مقامه ).
علامه بحر العلوم
جناب عالم جليل القدر آخوند ملازين العابدين سلماسى داستان ملاقات علامه بحرالعلوم با حضرت صاحب الامر و الزمان (عج) در مکه مکرمه را نقل کرده است ايشان مى گويند علا مه بحرالعلوم در مجاورت مکه معظمه سکنى گزيد و با آنکه در بلد غربت بود و منقطع از اهل و خويشان، اما قوى القلب بود ودر بذل وبخشش و عطا يد طولانى داشت و زياد شدن مخارج چندان اهميتى براى وى نداشت.روزى اتفاق افتاد که من چيزى نداشتم پس چگونگى حالم را خدمت سيد عرض کردم که مخارج زياد است و چيزى در دست من نيست حضرت چيزى نفرمود، عادت سيد اين بود که صبح دور کعبه طواف مى کرد و بعد به خانه مى آمد و در اطاقى که مختص به خودش بود مى نشست و دانش آموزانش از هر مذهبى دور او جمع مى شدند پس براى هر صنف به طريق مذهبش درس مى گفت فرداى آن روز که شکايت از تنگدسى کرده بودم چون از طواف برگشت ناگاه کسى در را کوبيد پس سيد به شدت مضطرب شد با شتاب برخاست و نزديک در رفت و در را باز کرد پس شخص جليل و شريفى به هيئت اعراب داخل شد و در اطاق سيد نشست سيد در نهايت ادب دم در نشست ساعتى باهم نشستند و با يکديگر سخن گفتند آنگاه سيد بر خواست ودر خانه را باز کرد و دست آن اعرابى را بوسيد و او را بر ناقه اى که دم در نشسته بود سوار کرد و او رفت وسيد با رنگ متغير و برگشته آمد و براتى به دست من داد و گفت اين حواله اى است به مرد صرافى که در کوه صفا است نزد او برو و آنچه بر او حواله شده است از او بگير آن برات را گرفتم و نزد همان مرد بردم چون برات را گرفت نظر نمود آن را بوسيد و گفت برو وچند نفر بياور رفتم و چهار نفر آوردم پس به قدرى که آن چهار نفر قوت داشتند ريال فرانسه آورد وايشان بر داشتند ريال فرانسه پنج قران عجمى است آن افراد آن ريالها را به منزل آوردند روزى رفتم نزد آن صراف که از حال او جويا شوم و اينکه بپرسم حواله از جانب چه کسى بود اما نه صرافى را ديدم ونه دکانى از کسى که در آنجا حاضر بود از حال صراف پرسيدم گفت: ما در اينجا هرگز صرافى نديده بوديم.
***************************
سيدبحرالعلوم، کسى است که کرامات و ملاقات هاى متعددى خدمت حضرت بقيت ا... (عج) داشته است. تا جايى که مى دانيم در اين امر هيچ کسى بر او دراين فضيلت سبقت نگرفته است، مگر سيد رضى الدين على بن طاووس رحمه ا...، شيخ جعفر کاشف الغطاء با آن همه جلالت و ديانت و فقاهت مطلقى که داشت، محض تبرک، خاک نعلين سيد بحرالعلوم رحمه ا... را به تحت الحنک خود پاک مى کرد. از خصايص سيد اين بود که براى اتصال به حق و مناجات با قاضى الحاجات شب ها پياده به مسجد کوفه مى رفت و در طول شب، ملکوت عالم را با تهجد و عبادت سير مى کرد. روزى سيد بحرالعلوم به ميرزاى قمى فرمود: « شب گذشته به مسجد کوفه رفته بودم تا اداى نافله شب نمايم. وقتى از مسجد بيرون آمدم، شوقى در دل براى رفتن به مسجد سهله احساس کردم. وقتى داخل مسجد شدم، تنها شخص بزرگوارى را مشاهده کردم که مشغول به مناجات با قاضى الحاجات بود. با شنيدن نواى مناجات او، حالم متغير و دلم از جا کنده شد و زانوهايم به لرزه افتاد و اشکم جارى شد. وقتى مناجات آن حضرت تمام شد، با زبان فارسى فرمود: « مهدى بيا! پس پيش رفتم تا جايى که دست آن جناب به من دست من به او مى رسيد 1».
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابوالحسن اصفهانی
او يکى از مراجع اعلاى دينى، زعيم اعظم، فقيه مويد، زمامدار تشيع و از آيات و مراجعى بوده است که بى واسطه به فيض ملاقات حضرت صاحب الامر ارواحنا لفداء مشرف گشته و مورد تاييدات غيبى بوده اند. در طول تاريخ غيبت کبراى امام عصر (عج) کمتر مرجع و زعيمى به کياست و فراست و سعه صدر و بخشندگى و خدمات آن بزرگوار بوده است. يکى از کرامت هاى امام عصر (عج) به اين نايب بزرگوار و زعيم امت، توقيع شريفى است که براى آن بزرگوار توسط شيخ محمد کوفى شوشترى مى فرستند، متن مبارک آن نامه اين است « قل له: ارخص نفسک و اجعل مجلسک فى الدهليز و اقض حوائج الناس نحن ننصرک؛ به او بگو: خودت را براى مردم ارزان کن! و خودت را در دسترس همه قرار بده! و محل نشست خود را دهليز خانه ات انتخاب کن تا مردم سريع و آسان با تو ارتباط داشته باشند! حاجت هاى مردم را برآور! ما يارى ات مى کنيم» آن بزرگوار، به مقام نيابت امام زمان (عج) در به عهده گرفتن ولايت و زعامت امت بوده است؛ تا جايى که يکى از تشرف يافتگان به محضر امام زمان (عج) مى گويد: « ... پس از تشرف به محضر امام زمان دوباره بازگشتم تا آن حضرت را ببينم و سوالاتى را بپرسم، اما آيت ا... سيد ابوالحسن اصفهانى را به جاى آن حضرت ديدم. سوالات خويش را پرسيدم و جواب گرفتم. ... در همان روز به خدمت آن بزرگوار مشرف شدم و سوالات خويش را مطرح کردم. آن بزرگوار عين همان جواب ها را به من داد و آن گاه لبخندى زد و از من پيمان گرفت که تا زنده است، ماجرا را با کسى بازگو نکنم 1. » 1. قاضى زاهدى، شيفتگان حضرت مهدى (عج)، ج1، ص 116.
اشخاصی که امام زمان را دیده اند
سید ابن طاووس
از ميان علماى عصر غيبت کبرى، کمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات معنوى به پايه سيدبن طاووس قدس سره مى رسد که واسطه او با امام عصر خويش بسيار خصوصى و داراى اسرار بسيارى بوده است(1) ؛ شخصيتى که آنقدر به امام عصرعليه السلام خويش قرب روحى و معنوى پيدا کرد که امام زمان عليه السلام او را فرزند خويش ناميد.(2) وى داراى مکاشفات، مشاهدات و رؤياهاى صادقه و تشرفات بسيارى بوده که هر يک از آنها بازگو کننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است که به وضوح مى توان عنايات امام عصر ارواحنافداه را به اين شخصيت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضيه زير است که خود صداى دلرباى امام عصر خويش را شنيده است که آن عزيز دست به دعا بلند کرده و براى شيعيان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در اين باره مى گويد:
در يک سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه اين مناجات را شنيدم که مى فرمود: خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق کرده اى ؛ آنها گناهان بسيارى با اتکا بر محبت ما و ولايت ما کرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى است که در ارتباط با تو است، از آنها درگذر که ما را راضى کرده اى و آنچه از گناهان آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها را اصلاح کن و از خمسى که حق ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)
آن عارف کامل در فرازى از کتاب ارجمند مهج الدعوات، پيرامون لطفى ديگر از امام عصر خويش مى فرمايد:
در شب چهارشنبه، سيزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين امام معصوم، حضرت قائم عليه السلام را شنيدم که براى دوستانش دعا مى کرد و عرضه مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چيرگى دولت ما، به زندگى بازگردان .(4)
...................................................
پى نوشتها :
1) محدث نورى در مستدرک الوسائل در اين باره يم گويد:«از برخى فرازهاى کتاب ابن طاووس خصوصاً کشف المحجه ايشان ظاهر مى شود که باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله عليه باز بوده»؛ مستدرک، ج 3، ص 499.
2) تشرف «اسماعيل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.
دل نوشته - امام زمان
یعقوب پیغمبر می دونست که یوسفش کجاست، می دونست سالمه، می دونست که توی کاخه، می دونست و گریه می کرد. ما که نمیدونیم یوسف فاطمه کجاست، چقدر باید گریه کنیم؟ با این اوصاف ما که باید بیشتر از یعقوب گریه کنیم!
کی آدرس مهدی عج را بلده؟ کجاست پسر فاطمه؟ ءاَبِرَضوی؟ ءاَم ذی طُوی؟ کجایی آقای من؟ عَزیزٌ عَلَیَّ اَن اَرَی الخَلقَ و لا تُری؟ حجت بن الحسن، سخته برای من که همه را ببینم و تو را نبینم.
گریه هاتون را برای مهدی بکنید؛ اشکهاتون را برای پسر فاطمه بریزید؛ مهدی غریبه، مظلومه؛ برای یوسف زهرا ناله کنید، اشکهاتون را بیمه ی مهدی کنید؛
قرآن داره با مثال یوسف و یعقوب یاد ما میده. یکی از وظایف ما اینه که گریه هامون بیمه پسر فاطمه...
منتظران حقیقی امام زمان در نبرد حق و باطل مشخص میشوند
خبرگزاری رسا ـ نماینده ولی فقیه در گلستان با بیان این که ظهور حضرت ولی عصر(ع) مهم ترین امتیاز تشبع نسبت به دیگر ادیان الهی است، گفت: نبرد حق و باطل همچنان ادامه دارد و کسانی که در گروه حق باشند، پیروان راستین ولی عصر(عج) خواهند بود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در گرگان، آیت الله سید کاظم نور مفیدی، نماینده ولی فقیه در گلستان امروز در خطبه های عبادی و سیاسی نماز جمعه مرکز استان با اشاره به 26 تیر ماه روز سربازان گمنام امام زمان(عج) گفت: نیروهای وزارت اطلاعات از همه جهات، حافظ این نظام، انقلاب و کشور هستند.
نماینده ولی فقیه در استان گلستان افزود: این سربازان گمنام در وزارت اطلاعات همه هوش و حواسشان به این نظام و انقلاب است و به خوبی مراقبت و دیدبانی میکنند که دشمنان به نظام و انقلاب ضربه نزنند.
به گفته وی، همه حواس این نیروها، به خطراتی است که کشور را تهدید میکند تا به موقع جلوی خطر را بگیرند که اقدامات این نیروها را در زمان منافقین، تجزیهطلبان، جنگ تحمیلی و به خوبی در سالهای اخیر مشاهده کردهایم.
امام جمعه گرگان تصریح کرد: به دام انداختن شرور بسیار خطرناک به نام ریگی برگ زرینی در پرونده و اقدامات این نیروها بود که این دستگیری برای عوامل اطلاعاتی کشورهای پیشرفته باورنکردنی بود و از سوی دیگر نیز ورود یک عامل نفوذی ایران در دستگاههای غربی به خصوص دیدار با وزیر امور خارجه آمریکا نیز از دیگر اقدامات مهم و اساسی سربازان گمنام امام زمان(عج) در وزارت اطلاعات است.
خلبانی با بیشترین پرواز جنگی
هدف انسان از تلاش و كوشش در سایه ایمان و عقیده چیست؟
پسری كه در سال 1334، در یكی از خانواده های متدین روستای شیرود تنكابن به دنیا آمد، در 26 سال توانست به این پرسش، یک پاسخ كامل و بی نقص بدهد. مدت ها كاشت، داشت، و برداشت تا در نوجوانی به خاطر كار پر زحمت كشاورزی، جسمی تنومند و قوی پیدا كرد كه برای روح بزرگش كالبدی مناسب بود.
هوش سرشارش موجب پیشرفت او در درس ها میشد. در پایان سال سوم متوسطه به تهران رفت تا هم كار كند و هم درس بخواند.
دو سال بعد در ارتش استخدام شد و رؤیای پرواز را با هلیكوپتر به واقعیت تبدیل كرد. مردی بود متفاوت با هم ردههایش. پنهانی به تظاهرات میرفت و در حمایت از انقلاب اسلامی مردم شعار می داد و فعالیت میكرد.
پس از پیروزی انقلاب، غائله كردستان شروع شد. با دوست صمیمیاش احمد كشوریكه او هم خلبان بود، پروازهای عملیاتی انجام میدادند و شیرودی چنان كرد كه شهید فلاحی او را ستاره غرب نامید.
او پس از اقامه نماز برای پیروزی و طلب یاری خداوند، به سوی منطقه درگیری پرواز كرد و صبحگاه یک روز بهاری، روحش نیز مانند جسمش به آسمان پر گشود.
در آغاز جنگ تحمیلی با سه هلیكوپتر و دوازده خدمه در مقابل یک لشگر مجهز عراق ایستاد و علاوه بر نجات پادگان سرپل ذهاب، دشمن را وادار به عقب نشینی كرد.
وقتی خبر به مجلس شورای اسلامی رسید، آقای هاشمی رفسنجانیاو را مالک اشتر زمان لقب داد.
در طول جنگ بارها مورد تشویق و ارتقای درجه قرار گرفت، ولی هیچ كدام از آن تشویق نامهها را نپذیرفت. میگفت: همین كه میدانم چرا و برای چه و كه میجنگم، خود برایم تشویق است. هشتم اردیبهشت ماه 60 تانكهای عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب حمله كردند و او پس از اقامه نماز برای پیروزی و طلب یاری خداوند، به سوی منطقه درگیری پرواز كرد و صبحگاه یک روز بهاری، روحش نیز مانند جسمش به آسمان پر گشود.
امام خمینی(ره) پس از شهادت او فرمودند: شیرودی آمرزیده است.
رهبر معظم انقلاب نیز به ایمان آن شیرمرد «ایمان» داشتند كه فرمودند: «شیرودی اولین نظامیای است كه من در نماز به او اقتدا كردم.»
كتاب ارتباط با امام زمان (عج) در عصر غيبت
فرمت: PDF تعداد صفحات: 36 صفحه حجم: 1062 كيلوبايت براي دانلود به ادامه مطلب برويد. نظر فراموش نشه.
كتاب ارتباط با امام زمان (عج) در عصر غيبت
فرمت: PDF
تعداد صفحات: 73 صفحه
حجم: 353 كيلوبايت
براي دانلود به ادامه مطلب برويد.
نظر فراموش نشه.
« و لقد آتینا الکتاب فاختلف فیه» (هود: 111؛ فصلت: 45) و به تحقیق به موسی کتاب (آسمانی) دادیم پس درباره آن اختلاف شد.
امام باقر علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام روایت می کند که ذیل این آیه فرمود: آن ها اختلاف کردند همانگونه که این امت در کتاب (قرآن) اختلاف کردند و به زودی درباره کتابی که همراه« قائم علیه السلام» است اختلاف خواهد کرد تا این که مردم بسیاری آن را انکار می کنند، آن گاه امام زمان علیه السلام آن ها را جلو می اندازد و گردن هایشان را می زند.
منابع: بحارالانوار، ج51، ص 61 حدیث 62 --------- کافی
درد دل با امام زمان علیه السلام
لیوان آب صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا جرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!: گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد
تأملی بر روابط دختر و پسر در جامعه دینی(1)
با نظر و نگاهی به آیات و روایات به روشنی در مییابیم که شرع مقدس اسلام در فردیترین دستورات خود اجتماعی است و ارتباطات انسانی و اجتماعی را جزء اصلیترین آموزههای خود قرار داده است. اگر بگوییم قرآن مجید آئیننامه ارتباطات است امری بدیهی را تأیید نمودهایم. رعایت حقوق شهروندی، نحوه ارتباط با والدین، همسایگان، خویشان، دوستان و محترم شمردن حریم بین محرم و نامحرم، آئین و آداب معاشرت، تعاون و مردمداری، صله رحم، رسیدگی به امور محرومان و مستمندان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، خمس، زکات، نماز و ... از اصلیترین مأموریتها و عبادتهای فردی و اجتماعی مسلمانان به شمار میآیند. با اندکی تأمل پی خواهیم برد که در تمامی آن عبادات، ارتباطات انسانی، اجتماعی بودن و مسئولیتهای جمعی موج میزند.
بارزتر و جالبتر از همه اینکه؛ مهمترین دعایی که بر هر مسلمانی واجب است که آن را در واجبترین اعمال خود، یعنی نماز - آن هم روزی ده مرتبه به ذهن و زبان جاری سازد، دعای «اهدنا الصراط المستقیم» است. دعایی که حتی اگر بطور انفرادی و در خلوت و خانه خود بخوانیم باید کلمات و جملاتی را ادا کنیم که حکایت از گریز از تکروی و حضور جدی و فعال و مفید در جمع و جماعت دارد: نعبد، نستعین، اهدنا، علینا.
به همان میزان که اسلام با جماعت بودن و ارتباط سالم و سودمند و هدفمند با همنوعان و شهروندان اعم از زن و مرد، دختر و پسر، شهری و روستایی، ... را مورد تأیید و تأکید قرار داده اختلاط و ارتباط ناسالم و آسیب زا و شکسته شدن حریم محرم و نامحرم و کشانیدن تمتعات و التذاذهای بصری، جنسی و عاطفی و هیجانی داخل خانواده به بیرون از آن را مورد نهی و نکوهش قرار داده است.
نقل و درج تنها بخشی از آیات و روایات در خصوص و فرهنگ ارتباطات و تعاون خود کتابی مفصل و مستقل خواهد شد. اما در این اجمال چند نمونه را با هم مرور میکنیم:
در سوره آل عمران (آیه 200) تعاون و تعامل در جهت نیکوکاری و تقوا مورد تأکید واقع شده «تعاوَنوا علی البر و تقوی و لا تعاونوا علی الاِثم و العُدوان»؛ در نیکوکاری و تقوا به یکدیگر کمک کنید، نه در گناه و ستمکاری .
در جای دیگر(سوره توبه/ آیه71) مردان و زنان مؤمن به تعامل و روابط هدفمند و مبتنی بر توسعه ارزشهای دینی و فی مابین دعوت شدهاند:
«والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعضٍ یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و ...»؛
مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند – خلق را به کار نیک وادار و از کار زشت منع میکنند. نماز به پا میدارند و زکات میدهند...
و نیز در سوره نحل آیه 90 چنین آمده است:
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عَن الفحشاء و المنکر »؛ «البته خدا (خلق را) فرمان به عدل و احسان میدهد و به بذل و عطا به خویشاوندان امر میکند و از افعال زشت و منکر و ظلم نهی میکند.
و در خصوص روابط دختران و پسران و زنان و مردان در جامعه و احترام متقابل(نور/ آیه30) این چنین تصریح شده است:
«قل للمومنین یغضوا مِن ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک اَزکی لهم اِنّ الله خبیرٌ بما یصنعون»؛ (و ای رسول ما) مؤمنین را بگو تا چشمها (از نگاه ناروا) بپوشند، و فروج و اندامشان را محفوظ دارند که این بر پاکیزگی (جسم و جان) شما اصلح است البته خدا به هر چه می کنید کامل آگاه است و نیز در مورد لزوم احترام مردان به زنان و پرهیز از تحقیر و تبعیض علیه آنان به جهت مقام و منزلت ویژه بانوان در رویکرد معصومین(علیهمالسلام) به همین مقدار اکتفا میشود که رسول گرامی اسلام (در عصر رنسانس که زنان و دختران، موجودات درجه دوم تلقی میشدند) کرامت و لئامت مرد را به نحوه سلوک و تعامل او با زن موکول نموده است. یعنی اگر مردان با دختران و زنان، برخوردی انسانی و اسلامی داشته باشند، محترم و کریم، وگرنه حقیر و لئیم خواهند بود.
در نگاه رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نماز و عطر و زن، ترادف معنوی و مذهبی دارند و ذکر نام زن با این دو، نشان از مقام زن (در منظر آن مقام مکرم) دارد. بنابراین روابط گروههای غیر همجنس اگر با رعایت حجاب و عفاف و ادب و وقار و به دور از هرگونه تهییج و تحریک باشد نه تنها بلامانع است، بلکه از ضروریات و ملزومات جامعه اسلامی و امروزی به شمار میآید.
حذف زنان از عرصههای فرهنگی، هنری، اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی به معنای حذف نیمی از نیروهای فعال و تأثیرگذار جامعه از رشد و پیشرفت کشور میباشد.
بنابر آنچه در سطور مذکور آمد، فضایی که امروز در بین بخشی از لایههای اجتماعی کشورمان در خصوص ارتباط دختران و پسران و زنان و مردان جوان حاکم شده و دل هر انسان صالح و مسلمان و غیرتمندی را به درد میآورد، نه تنها با احکام و دستورات دینی ما همسو و همسان نیست بلکه با قواعد و هنجارهای مورد تأیید روانشناسان و جامعه شناسان منصف و متعهد نیز منطبق نمیباشد. فرآیند معیوب مذکور مشکلات و معضلات بسیاری را بوجود آورده که در صفحات بعدی مورد بحث و تحلیل واقع خواهد شد. به منظور رعایت اصل اجمال در نگارش آشنایی با نحوه ارتباط دختر و پسر از منظر وحی ماجرای موسی(ع) و دختران شعیب را به عنوان الگویی آسمانی با هم مورد تأمل و توجه قرار میدهیم.
موسی و دختران شعیب
یکی از نمونههای بارز رابطه دختر و پسر در قرآن، رابطهای است که در آیات 23 و 24 سوره قصص طرح و تبیین شده است. موسی(ع) به عنوان فردی تبعیدی هم بیکار مانده است، هم همسر اختیار نکرده و هم بدون خانه و آشیانه!
دختران جوان شعیب در گوشهای به انتظار فرصتی مناسب برای سیراب کردن گوسفندانشان ایستادهاند، موسی (ع) که برای رفع تشنگی به سمت چاه رفته بود جلو میرود. سئوال میکند جواب میشنود به علت حضور مردان در کنار چاه (آبشخور گوسفندان) کار سیراب کردن گوسفندان را به تأخیر انداختهایم. پدر ما هم پیر است و برای کار کردن ناتوان. لذا ما به این کار (اقتصادی و تولیدی) همت گماردهایم. موسی(ع) که در نیکوکاری و طرفداری از مظلومان پیشرو بود به دختران شعیب یاری میرساند تا دامهای خود را سیراب کنند. این همان کار پیامبرانه است: کار بدون چشم داشت، فقط برای رضای خدا، حفظ عفت و پارسایی در ارتباط با افراد غیر همجنس، بدون انگیزههای غریزی.
این وعده الهی است که: «ان تنصرالله ینصرکم»؛ خدا از بالا دو پیامبر (موسی و شعیب) را به هم میرساند. دختران شعیب از موسی خواستند تا برای کار با پدرشان ملاقات کند. انجام شد، شعیب پیامبر(ع)، وقتی موسی را جوانی برومند، حق شناس، خویشتندار و صالح یافت پیشنهاد: کار در مزرعه، ازدواج با یکی از دخترانش، سکونت در محل کار را داد، بدین ترتیب اشتغال، ازدواج، مسکن، سه لازمه مهم زندگی جوانان برای موسی(ع) در فرآیند ارتباطی و حفظ عفت و کرامت و تقوا حاصل شد.
1- دختران با حفظ حجاب و عفاف میتوانند به فعالیتهای اجتماعی - اقتصادی بپردازند.
2- دختران از مرد نامحرم (حضرت موسی) برای رفع مشکل سیراب کردن گوسفندانشان درخواست کمک نکردند. این موسی بود که از آنان سئوال کرد.
3- ارتباط کلامی، بسیار کوتاه بود. شخصی نبود، بلکه کاری بود.
4- ارتباط کلامی در جمع و اجتماع انجام گرفت نه در خلوت. علنی بود، نه پنهانی .
5- نیت و انگیزه غریزی، جنسی، مادی نبود، صرفاً مساعدت و یاری و جلب رضایت خدا بود.
6- دختران شعیب با یکدیگر بودند، نه به تنهایی، یعنی دختران در بیرون رفتن سعی کنند تنها نروند، بلکه حداقل دو نفر باشند تا امنیت بیشتری برای آنان حاصل شود.
7- دختران در محیط کار از اختلاط با مردان پرهیز کنند.
8- مردان احساس مسئولیت کنند و نسبت به زنان عفیفه و پاکدامن و با حیاء بی تفاوت نباشند.
9- موسی(ع) با هر دو دختر سخن گفت و به هر دو کمک کرد، تا شبهه و توهمی ایجاد نشود.
10- موسی(ع) بعد از کمک و صحبت در حد ضرورت، ارتباط را ادامه نداد و به سرعت به سایه رفت. و از آنان دور شد.
البته ماجرای مذکور پیامها و نکات آموزنده و ارزنده بسیار دیگری نیز در بر دارد که طرح و تبیین آنها در این مقال نمیگنجد، لذا به منظور ارائه الگویی قرآنی به این مقدار اکتفا و علاقمندان را به تفاسیر معتبر ارجاع میدهیم.
ادامه دارد ...
احمد رزاقی – گروه دین و اندیشه تبیان
گذری بر زندگینامه حضرت عبدالعظیم
عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت میرسد . پدرش عبدالله نام داشت و مادرش فاطمه دختر عقبه بن قیس . ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شده است و مدّت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی كاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام، امام محمّدتقی علیه السّلام و امام علیّ النّقی علیه السّلام مقارن بوده، محضر مبارك امام رضا علیه السّلام، امام محمّد تقی علیه السّلام و امام هادی علیه السّلام را درك كرده و احادیث فراوانی از آنان روایت كرده است . این فرزند حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم، از آنجا كه از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است به حسنی شهرت یافته است . حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهرههای بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه و به معارف مذهبی و احكام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت . حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یك مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در كوی سكّه الموالی به منزل یكی از شیعیان رفت، ستایشهایی كه ائمه معصومین علیهم السّلام از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیّت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السّلام گاهی اشخاصی را سؤال و مشكلی داشتند، راهنمایی میفرمودند كه از حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش میشمردند و معرّفی میفرمودند . در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم میخورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزكار، ثقه، دارای اعتقاد نیك و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد كرده اند؛ در روایات متعدّدی نیز برای زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیّد الشهدا، امام حسین علیه السّلام بیان شده است. زمینههای مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام از مدینه به ری و سكونت در غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو كرد؛ خلفای عبّاسی نسبت به خاندان حضرت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان ائمه علیه السّلام بسیار سختگیری میكردند، یكی از بدرفتارترین این خلفأ متوكّل بود كه خصومت شدیدی با اهل بیت علیهم السّلام داشت، و تنها در دورت او چندین بار مزار حضرت امام حسین علیه السّلام را در كربلا تخریب و با خاك یكسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری به عمل آوردند. سادات و علویّون در زمان او در بدترین وضع به سر میبردند .حضرت عبدالعظیم علیه السّلام نیز از كینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل آن حضرت گرفتند و گزارشهای دروغ سخن چینان را بهانه این سختگیریها قرار میدادند، درچینن دوران دشوار و سختی بود كه حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السّلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه كرد، حضرت امام هادی علیه السّلام او را تأیید فرموده و فرمودند: تو از دوستان ما هستی . دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السّلام به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان میكرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد میكرد و شهر به شهر میگشت تا به ری رسید و آنجا را برای سكونت انتخاب كرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر میگردد كه وقتی اسلام به شهرهای مختلف كشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یكی از مراكز مهمّ سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا كرد . زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز كربلا، حضرت حسین بن علی علیه السّلام را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت علیهم السّلام زندگی میكردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سكونت شیعیان بود. عبدالعظیم علیه السّلام فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت میرسد حضرت عبدالعظیم علیه السّلام به صورت یك مسافر ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در كوی سكّه الموالی به منزل یكی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سر میبرد و كمتر خارج میشد، روزها را روزه میگرفت و شبها به عبادت و تهجّد میپرداخت، تعداد كمی از شیعیان او را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش میشتافتند، امّا میكوشیدند كه این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نكند. پس از مدّتی، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم علیه السّلام را شناختند و خانهاش محلّ رفت و آمد شیعیان شد، نزد او میآمدند و از علوم و روایاتش بهره میگرفتند و عطر خاندان عصمت علیهم السّلام را از او میبوئیدند و او را یادگاری از امامان خویش میدانستند و پروانه وار گردِ شمعِ وجودش طواف میكردند. حضرت عبدالعظیم علیه السّلام میان شیعیان شهرری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسایل شرعی و حلّ مشكلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این تأكید، هم گویای مقام برجسته حضرت عبدالعظیم علیه السّلام است و هم میرساند كه وی از طرف حضرت امام هادی علیه السّلام در آن منطقه، وكالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السّلام میدانستند و در مسایل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمركز هواداران اهل بیت علیهم السّلام بود. روزهای پایانی عمر پربركت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام با بیماری او همراه بود، آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاده بود و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیّت از وجود پربركت این سیّد كریم قرارگرفته بودند، اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاكمیت عبّاسیان برایش دردی جانكاه و مضاعف بود؛ در همان روزها یك رویای صادقانه حوادث آینده را ترسیم كرد: یكی از شیعیان پاكدل ری، شبی درخواب حضرت رسول صلّی الله علیه وآله و سلّم را در خواب دید. حضرت پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به او فرمود: فردا یكی از فرزندانم در محلّه سكّه المولی چشم از جهان فرو میبندد، شیعیان او را بردوش گرفته به باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیك درخت سیب به خاك میسپارند. سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یكی از فرزندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نصیب خویش سازد، عبدالجبّار كه خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینكه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین علیهم السّلام و از چهرههای بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت علیهم السّلام و پیروان آنان بود همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. خبر درگذشت این نواده رسول اكرم صلّی الله علیه وآله و سلّم دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامههای سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السّلام گریان و مویه كنان گرد آمدند؛ پیكر مطهّر او را غسل دادند، به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او كاغذی یافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود؛ بر پیكر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیّت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع كردند و پیكر مطهّرش را در كنار همان درخت سیب كه رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم به آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند تا پارهای از عترت مصطفی صلّی الله علیه وآله و سلّم در این باره به امانت بماند و نورافشانی كند و دلباختگان خاندان پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم از مزار این ولیّ خدا فیض ببرند.
برگرفته از پایگاه آستان مقدس حضرت عبدالعظیم
غروب جمعه
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم
بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه باران نرسیده است؟
هر کس که در این خشکی دوران
به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است؟
و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است؟
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید
بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟
و چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
خداوند گواه است دلم چشم به راه است
ودرحسرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
تویی آئینه ،روی من بیچاره سیاه است
وجا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم
عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار
دل هر بی دل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟؟؟
خدمت به حضرت از وظايف مؤمنان ، خدمت به امام زمان (ع) است 0 ملائكه وانبياء خدمت به آن حضرت را افتخار خود مى دانند وپيامبر بزرگى همچون خضر(ع) در خدمت ايشان هستند. 1- بحا رالانوار ج 51 ص 148.
امام صادق (ع) نيز مى فرمايند: اگر او را درك مى كردم ، در تمام دوران زندگى ام به او خدمت مى نمودم . (1)
خدمت به حضرت مهدى (ع) از راه خدمت به دوستان ، پيروان وشيعيان او به دست مى آيد . رفع حوائج ودفع مشكلات وحل وفصل امور آن ها در حقيقت خدمت به آن حضرت است.
هم چنين برپايى محافل ومجالس ذكر ، تأليف يا نشركتب مهدوى ، بناى حوزه هاى علميه و ... خدمت به آن بزرگوار به حساب مى آيد .
مصاديق خدمت به امام (ع) بسيارندكه بايد با قصد و نیت خدمت به آن حضرت انجام گيرند .
آخِرُالزَّمان چیست؟
آخِرُالزَّمان، اصطلاحي كه در فرهنگ اديان بزرگ دنيا ديده مي شود و در اديان ابراهيمي اهميت و برجستگي ويژه اي دارد. باورهای مربوط به آخرالزمان، بخشي از مجموعه عقیده هایی است كه به پايان اين جهان و پيدايش جهان ديگر مربوط مي شود و اديان بزرگ درباره آن پيشگويي هايي كرده اند.
و امّا آخرالزمان در آيين اسلام؛
در قرآن مجيد گفتار صريحي درباره آخرالزمان نيست و اين اصطلاحي است كه در احاديث و مؤلفه های مسلمانان به چشم مي خورد.
اين اصطلاح، در كتاب هاي حديث و تفسير در دو معني به كار رفته است: نخست، همه آن قسمت از زمان كه بنا بر عقيده مسلمانان، دوران نبوت پيامبراسلام است و از آغاز نبوت پيامبر تا وقوع قيامت را شامل مي شود. دوم، فقط آخرين بخش از دوران ياد شده كه در آن مهدي موعود ظهور مي كند و تحولات عظيمي در عالم واقع مي شود. انصاف حضرت محمد (ص) به پيامبر آخرالزمان در ميان مسلمانان، با اين دو مطلب ارتباط دارد: نخست اينكه پيامبر اسلام، خاتم پيامبران است و شريعت وي به دليل كامل بودن، تا پايان اين عالم اعتبار دارد و او پيامبر آخرين قسمت از زمان است كه به قيامت مي پيوندد؛ ديگر اينكه در نخستين سده هاي اسلام، حداقل تصور عده اي از مسلمان چنين بود كه قيام قيامت نزديك است و ظهور پيامبر اسلام در عصري واقع شده كه به قيامت متصل است.
در فرهنگ عامه مسلمانان خاصه شيعه، اصطلاح آخرالزمان حكايت از عصري مي كند كه مهدي موعود در آن ظهور مي كند و تحولات ويژ ه اي در جهان رخ مي دهد. در روايت های مسلمانان، براي اين عصر مشخصه های ويژه اي (به نام نشانه های آخرالزمان) نقل شده است.
از مجموع روایت هایی كه در كتاب هاي حديث، تفسير و تاريخ درباره عصر ظهور مهدي موعود نقل شده است، دو مطلب درباره ویژگی های آخرالزمان ـ به معني عصر مهدي موعود ـ به صورت تواتر معنوي به دست مي آيد. اول اينكه در اين عصر، پيش از ظهور مهدي موعود، فساد اخلاقي و بيداد و ستم همه جوامع بشري را فرامي گيرد و به صورت عام ترين پديده در روابط انسان ها درمي آيد. ديگر اينكه پس از ظهور مهدي، تحول عظيمي در جوامع رخ می دهد، فساد و ستم از ميان مي رود و توحيد و عدل و رشد كامل عقلي و عملي در سراسر زندگي انسان ها جریان مي يابد. معروف ترین حديث كه با عبارت های گوناگون نقل شده است، نشانه اصلي دوران حكومت مهدي در آخرالزمان را، بال گستردن داد بر سراسر جهان ياد مي كند: خداوند جهان را كه از بيداد و تباهي آکنده شده است، به وسيله او از قسط و عدل پر مي سازد (ابن ماجه، ج 2 ، ص 1336؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 266). برخي، مجموعه مشخصه ها و نشانه های آخرالزمان را كه مربوط به عصر مهدي موعود مي شود و در حدیث ها پيشگويي شده است، چنين تفسير كرده اند: پيروزي نهايي صلاح و عدالت و آزادي، حكومت جهاني واحد، آبادانی تمام زمين، بلوغ بشريت به خردمندي كامل و آزادي از جبرهاي طبيعي و اجتماعي، برقراري مساوات كامل ميان انسان ها در امر ثروت، از میان رفتن كامل مفاسد اخلاقي، منتفي شدن جنگ و در نهایت ، سازگاري انسان و طبيعت (مطهري، 60).
در نظر عده اي از مفسران متأخر مسلمان، افزون بر روايات هایی كه از آن سخن گفته شد، در قرآن آیه هایی هست كه به آينده جوامع انساني نظر دارد و دربارة حكومت توحيد و عدل در آينده زندگي انسان مطالبي بيان مي كند. اينان معتقدند كه آیه های مربوط به جانشینی انسان در زمين، فرمانروا شدن نيكوكاران زمين (وراثت صالحان) و پيروزي حق بر باطل با وجود جولان همیشگی باطل، آیه هایی هستند كه سرنوشت آينده بشريت را پيش گويي مي كنند و مستقيماً به مسئله آخرالزمان مربوط مي شوند. محمدرشيد رضا (9/80)، محمدحسين طباطبايي (14/330) و سيد قطب (5/3001،3002) به ترتيب در ذيل آيات 128 از سوره 7 (اعراف)، 105 از سورة 21 (انبياء) و 171 و 172 از سوره 37 (صافات) قرآن، اين عقيده را توضيح داده اند.
اينان، آیه ها و روایت های مربوط به تحولات آخرالزمان را بیان کننده نوعي فلسفه تاريخ مي دانند. اين مفسران كه از روحيه خاص عصر ما، يعني جست وجوي نوعي فلسفه براي تاريخ انسان متأثرند، در صدد كشف فلسفه تاريخ از ديدگاه اسلام برآمده اند و آن را در اين آیه ها و امثال آن يافته اند. در نظر اينان، تحولات آخرالزمان كه در روايت بيان شده است، چيزي جز آينده طبيعي جامعه انساني نيست. عصر آخرالزمان عبارت است از دوران شكوفايي تكامل اجتماعي و طبيعي نوع انسان. چنين آينده اي امري است محتوم و مسلمانان بايد انتظار آن را بكشند.
بر گرفته از دایره المعارف اسلام
3. بداء و قيام حضرت مهدي(ع)
ظهور حضرت حجت(ع) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره.....
ادامه مطلب را كليك كنيد.
نظر يادتون نره.
علائم ظهور امام زمان(عج)
پيش از شرح اين عبارت كه بداء در حقيقت ظاهر شدن چيزي است كه از ناحية خداوند متعال براي مردم مخفي و براي خودش مشخص بود، لازم است يادآور شويم كه خداوند متعال بنا بر آيات قرآن دو لوح دارد:
الف) لوح محفوظ....
ظهور حضرت حجت(عج) از اموري است كه در اسلام نسبت به آنها به شدت تأكيد شده و در حتميت آن ذره اي شك و شبهه وجود ندارد. پيش از اين گفتيم كه در آياتي نظير آية 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است كه فرمانرواي زمين گردند و بر آن سيطره يابند.
غيبت كوتاه مدت يا غيبت صغري
مدت غيبت صغري بيش از هفتاد سال بطول نينجاميد از سال 260ه. تا سال 329ه كه در اين مدت نايبان خاص ، به محضر حضرت مهدي ( ع ) مي رسيدند ، و پاسخ نامه ها سؤالات را به مردم مي رساندند . نايبان خاص كه افتخار رسيدن به محضر امام ع را داشته اند ، چهار تن مي باشند كه به " نواب خاص " يا " نايبان ويژه " معروفند . نخستين نايب خاص مهدي ( ع ) عثمان بن سعيد اسدي است . كه ظاهرا بعد از سال 260 هجري وفات كرد ، و در بغداد به خاك سپرده شد . عثمان بن سعيد از ياران و شاگردان مورد اعتماد امام دهم و امام يازدهم بود و خود در زير سايه امامت پرورش يافته بود . محمد بن عثمان : دومين سفير و نايب امام ع محمد بن عثمان بن سعيد فرزند عثمان بن سعيد است كه در سال 305هجري وفات كرد و در بغداد بخاك سپرده شد .نيابت و سفارت محمد بن سعيد نزديك چهل سال بطول انجاميد . حسين بن روح نوبختي : سومين سفير ، حسين بن روح نوبختي بود كه در سال 326هجري فوت كرد . علي بن محمد سمري : چهارمين سفير و نايب امام حجه بن الحسن ( ع ) است كه در سال 329هجري قمري در گذشت و در بغداد دفن شد . مدفن وي نزديك آرامگاه عالم و محدثبزرگ ثقه الاسلام محمد بن يعقوب كليني است .همين بزرگان و عالمان و روحانيون برجسته و پرهيزگار و زاهد و آگاه در دوره غيبت صغري واسطه ارتباط مردم با امام غايب و حل مشكلات آنها بوسيله حضرت مهدي ع بودند .
غيبت دراز مدت يا غيبت كبري و نيابت عامه
اين دوره بعد از زمان غيبت صغري آغاز شد ، و تاكنون ادامه دارد .اين مدت دوران امتحان و سنجش ايمان و عمل مردم است . در زمان نيابت عامه ، امام ( ع ) ضابطه و قاعده اي به دست داده است تا در هر عصر ، فرد شاخصي كه آن ضابطه و قاعده ، در همه ابعاد بر او صدق كند ، نايب عام امام ع باشد و به نيابت از سوي امام ، ولي جامعه باشد در امر دين و دنيا . بنابراين ، در هيچ دوره اي پيوند امام ( ع ) با مردم گسيخته نشده و نبوده است . اكنون نيز ، كه دوران نيابت عامه است ، عالم بزرگي كه داراي همه شرايط فقيه و داناي دين بوده است و نيز شرايط رهبري را دارد ، در راس جامعه قرار مي گيرد و مردم به او مراجعه مي كنند و او صاحب " ولايت شرعيه " است به نيابت از حضرت مهدي ( ع ) . بنابراين ، اگر نايب امام ( ع ) در اين دوره ، حكومتي را درست و صالح نداند آن حكومت طاغوتي است ، زيرا رابطه اي با خدا و دين خدا و امامت و نظارت شرعي اسلامي ندارد . بنابر راهنمايي امام زمان عجل الله فرجه براي حفظ انتقال موجوديت تشيع و دين خدا ، بايد هميشه عالم و فقيهي در راس جامعه شيعه قرار گيرد كه شايسته و اهل باشد ، و چون كسي - با اعلميت و اولويت - در راس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت بايد مجتهدان و علماي ديگر مقام او را پاس دارند ، و براي نگهداري وحدت اسلامي و تمركز قدرت ديني او را كمك رسانند ، تا قدرتهاي فاسد نتوانند آن را متلاشي و متزلزل كنند . گر چه دوري ما از پناهگاه مظلومان و محرومان و مشتاقان - حضرت مهدي ( ع ) - بسيار درد آور است ، ولي بهر حال - در اين دوره آزمايش - اعتقاد ما اينست كه حضرت مهدي ( ع ) به قدرت خدا و حفظ او ، زنده است و نهان از مردم جهان زندگي مي كند ، روزي كه " اقتضاي تام " حاصل شود ، ظاهر خواهد شد ، و ضمن انقلابي پر شور و حركتي خونين و پردامنه ، بشريت مظلوم را از چنگ ظالمان نجات خواهد داد ، و رسم توحيد و آيين اسلامي را عزت دوباره خواهد بخشيد .
زندگينامه حضرت مهدي(ع)
ولادت
ولادت حضرت مهدي صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نيمه شعبان سال 255يا 256هجري بود پس از اينكه دو قرن و اندي از هجرت پيامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادي ( ع ) و امام يازدهم حضرت عسكري ( ع ) رسيد ، كم كم در بين فرمانروايان و دستگاه حكومت جبار ، نگراني هايي پديد آمد . علت آن اخبار و احاديثي بود كه در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسكري ( ع ) فرزندي تولد خواهد يافت كه تخت و كاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد كرد و عدل و داد را جانشين ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احاديثي كه بخصوص از پيغمبر ( ص ) رسيده بود ، اين مطلب زياد گفته شده و به گوش زمامداران رسيده بود در اين زمان يعني هنگام تولد حضرت مهدي ( ع ) ، معتصم عباسي ، هشتمين خليفه عباسي ، كه حكومتش از سال 218هجري آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مركز حكومت عباسي قرار داد اين انديشه - كه ظهور مصلحي پايه هاي حكومت ستمكاران را متزلزل مي نمايد و بايد از تولد نوزادان جلوگيري كرد ، و حتي مادران بيگناه را كشت ، و يا قابله هايي را پنهاني به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاريخ نظايري دارد . در زمان حضرت ابراهيم ( ع ) نمرود چنين كرد . در زمان حضرت موسي ( ع ) فرعون نيز به همين روش عمل نمود . ولي خدا نخواست . همواره ستمگران مي خواهند مشعل حق را خاموش كنند ، غافل از آنكه ، خداوند نور خود را تمام و كامل مي كند ، اگر چه كافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارك قدم حضرت امام حسن عسكري ( ع ) نيز داستان تاريخ به گونه اي شگفت انگيز و معجزه آسا تكرار شد امام دهم بيست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام يازدهم ( ع ) نيز در آنجا زير نظر و نگهباني حكومت به سر مي برد به هنگامي كه ولادت ، اين اختر تابناك ، حضرت مهدي ( ع ) ، نزديك گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پديد آمدن اين نوزاد جلوگيري كنند ، و اگر پديد آمد و بدين جهان پاي نهاد ، او را از ميان بردارند بدين علت بود كه چگونگي احوال مهدي ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته مي شد ، جز چند تن معدود از نزديكان ، يا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسكري ( ع ) كسي او را نمي ديد . آنان نيز مهدي را گاه بگاه مي ديدند ، نه هميشه و به صورت عادي.
شيعيان خاص ، مهدي ( ع ) را مشاهده كردند
در مدت 5 يا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدي كه پدر بزرگوارش حيات داشت ، شيعيان خاص به حضور حضرت مهدي ( ع) مي رسيدند از جمله چهل تن به محضر امام يازدهم رسيدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنماياند تا او را بشناسند ، و امام چنان كرد آنان پسري را ديدند كه بيرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبيه به پدر خويش . امام عسكري فرمود : " پس از من ، اين پسر امام شماست ، و خليفه من است در ميان شما ، امراو را اطاعت كنيد ، از گرد رهبري او پراكنده نگرديد ، كه هلاك مي شويد و دينتان تباه مي گردد . اين را هم بدانيد كه شما او را پس از امروز نخواهيد ديد ، تا اينكه زماني دراز بگذرد . بنابراين از نايب او ، عثمان بن سعيد ، اطاعت كنيد " . و بدين گونه ، امام يازدهم ، ضمن تصريح به واقع شدن غيبت كبري ، امام مهدي را به جماعت شيعيان معرفي فرمود ، و استمرار سلسله ولايت را اعلام داشت .يكي از متفكران و فيلسوفان قرن سوم هجري كه به حضور امام رسيده است ، ابو سهل نوبختي مي باشد باري ، حضرت مهدي ( ع ) پنهان مي زيست تا پدر بزرگوارش حضرت امام حسن عسكري در روز هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري ديده از جهان فرو بست . در اين روز بنا به سنت اسلامي ، مي بايست حضرت مهدي بر پيكر مقدس پدر بزرگوار خود نماز گزارد ، تا خلفاي ستمگر عباسي جريان امامت را نتوانند تمام شده اعلام كنند ، و يا بد خواهان آن را از مسير اصلي منحرف كنند ، و وراثت معنوي و رسالت اسلامي و ولايت ديني را به دست ديگران سپارند . بدين سان ، مردم ديدند كودكي همچون خورشيد تابان با شكوه هر چه تمامتر از سراي امام بيرون آمد ، و جعفر كذاب عموي خود را كه آماده نماز گزاردن بر پيكر امام بود به كناري زد ، و بر بدن مطهر پدر نماز گزارد
ضرورت غيبت آخرين امام
بيرون آمدن حضرت مهدي ( ع ) و نماز گزاران آن حضرت همه جا منتشر شد كارگزاران و ماموران معتمد عباسي به خانه امام حسن عسكري (ع ) هجوم بردند، اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند ، و در چنين شرايطي بود كه براي بقاي حجت حق تعالي ، امر غيبت امام دوازدهم پيش آمد و جز اين راهي براي حفظ جان آن " خليفه خدا درزمين " نبود ، زيرا ظاهر بودن حجت حق و حضورش در بين مردم همان بود و قتلش همان . پس مشيت و حكمت الهي بر اين تعلق گرفت كه حضرتش را از نظرها پنهان نگهدارد ، تا دست دشمنان از وي كوتاه گردد ، و واسطه فيوضات رباني ، بر اهل زمين سالم ماند . بدين صورت حجت خدا ، هر چند آشكار نيست ، اما انوار هدايتش از پس پرده غيبت راهنماي مواليان و دوستانش مي باشد . ضمنا اين كيفر كردار امت اسلامي است كه نه تنها از مسير ولايت و اطاعت امير المؤمنين علي ( ع ) و فرزندان معصومش روي بر تافت ، بلكه به آزار و قتل آنان نيز اقدام كرد ، و لزوم نهان زيستي آخرين امام را براي حفظ جانش سبب شد در اين باب سخن بسيار است و مجال تنگ ، اما براي اينكه خوانندگان به اهميت وجود امام غايب در جهان بيني تشيع پي برند ، به نقل قول پروفسور هانري كربن - مستشرق فرانسوي - در ملاقاتي كه با علامه طباطبائي داشته ، مي پردازيم :" به عقيده من مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهيه را ميان خدا و خلق ، براي هميشه ، نگهداشته و بطور استمرار و پيوستگي ولايت را زنده و پابر جا مي دارد ... تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - ختم شده مي داند ، ولي ولايت راكه همان رابطه هدايت و تكميل مي باشد ، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند . رابطه اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي كشف نمايد ، بواسطه دعوتهاي ديني قبل از موسي و دعوت ديني موسي و عيسي و محمد - صلوات الله عليهم - و بعد از حضرت محمد ، بواسطه ولايت جانشينان وي ( به عقيده شيعه )زندهبوده وهست وخواهدبود،اوحقيقتي است زنده كه هرگز نظ ر علمي نمي تواند او ر ا از خرافات شمرده از ليست حقايق حذف نمايد آري تنها مذهب تشيع است كه به زندگي اين حقيقت ، لباس دوام و استمرار پوشانيده و معتقد است كه اين حقيقت ميان عالم انساني و الوهي ، براي هميشه ، باقي و پا برجاست " يعني با اعتقاد به امام حي غايب
صورت و سيرت مهدي ع
چهره و شمايل حضرت مهدي ( ع ) را راويان حديث شيعي و سني چنين نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابرواني هلالي و كشيده ، چشمانش سياه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهايش براق و گشاد ، بيني اش كشيده و زيبا، پيشاني اش بلند و تابنده . استخوان بندي اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهايش درشت .گونه هايش كم گوشت و اندكي متمايل به زردي - كه از بيداري شب عارض شده -بر گونه راستش خالي مشكين . عضلاتش پيچيده و محكم ، موي سرش بر لاله گوش ريخته ، اندامش متناسب و زيبا ، هياتش خوش منظر و رباينده ، رخساره اش در هاله اي از شرم بزرگوارانه و شكوهمند غرق . قيافه اش از حشمت و شكوه رهبري سرشار .نگاهش دگرگون كننده ، خروشش درياسان ، و فريادش همه گير " .حضرت مهدي صاحب علم و حكمت بسيار است و دارنده ذخاير پيامبران است . وي نهمين امام است از نسل امام حسين ( ع ) اكنون از نظرها غايب است . ولي مطلق و خاتم اولياء و وصي اوصياء و قائد جهاني و انقلابي اكبر است . چون ظاهر شود ، به كعبه تكيه كند ، و پرچم پيامبر ( ص ) را در دست گيرد و دين خدا را زنده و احكام خدا را در سراسر گيتي جاري كند . و جهان را پر از عدل و داد و مهرباني كند .حضرت مهدي ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلي است و همه هستي او را فراگرفته است . مهدي ( ع ) عادل است و خجسته و پاكيزه . ذره اي از حق را فرو نگذارد . خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند . در حكومت او ، به احدي ناراحتي نرسد مگر آنجا كه حد خدايي جاري گردد .مهدي ( ع ) حق هر حقداري را بگيرد و به او بدهد . حتي اگر حق كسي زير دندان ديگري باشد ، از زير دندان انسان بسيار متجاوز و غاصب بيرون كشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حكومت مهدي ( ع ) حكومت جباران و مستكبران ، و نفوذ سياسي منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مكه - قبله مسلمين - مركز حكومت انقلابي مهدي شود . نخستين افراد قيام او ، در آن شهر گرد آيند و در آنجا به او بپيوندند ...برخي به او بگروند ، با ديگران جنگ كند ، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي ، باقي نماند و ديگر هيچ سياستي و حكومتي ، جز حكومت حقه و سياست عادله قرآني ، در جهان جريان نيابد . آري ، چون مهدي ( ع ) قيام كند زميني نماند ، مگر آنكه در آنجا گلبانگ محمدي : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حكومت مهدي ( ع ) به همه مردم ، حكمت و علم بياموزند ، تا آنجا كه زنان در خانه ها با كتاب خدا و سنت پيامبر ( ص ) قضاوت كنند . در آن روزگار ، قدرت عقلي توده ها تمركز يابد . مهدي ( ع ) با تاييد الهي ، خردهاي مردمان را به كمال رساند و فرزانگي در همگان پديد آورد ... .مهدي ( ع ) فرياد رسي است كه خداوند او را بفرستد تا به فرياد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسايش و وفور نعمتي بيمانند دست يابند . حتي چهارپايان فراوان گردند و با ديگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمين گياهان بسيار روياند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفينه هاي زمين و ديگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدي ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بيفسرد ، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد و جنگها از ميان برود .در جهان جاي ويراني نماند ، مگر آنكه مهدي ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احكام مهدي ( ع ) و در حكومت وي ، سر سوزني ظلم و بيداد بر كسي نرود و رنجي بر دلي ننشيند .مهدي ، عدالت را ، همچنان كه سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه هاي مردمان كند و دادگري او همه جا را بگيرد .